افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

گزارش مختصر ۱

خوب خدا  رو شکر که از اون چاه سیاه افسردگی بیرون اومدم

البته نه اونقدرها عالی نشدم که 

 میخواستم.یعنی دوست داشتم احساساتم برگرده به همون شدت قبلی

 ولی خوب نشد.

در وقع فکر میکنم نمیشه کلا

شاید احساسات مادری اوایل خیلی غلیظ تر هست.به خاطر یه سری هورونها

و من بابت این مقصر نیستم

نباید خودمو سرزنش کنم.

کارم خوبه.کارمو دوست دارم.شجاعت پیدا کردم.نمیترسم.ته دلم یه اعتماد به نفسی دارم که میتونم برم دنبال کاری ،من آدم بی ارزشی نیستم .یه وقتایی به خودم میگم شاید به خاطر اون همه مدت دنبال کار گشتن و جواب منفی شنیدن بوده که اینقدر ترسو شده بودم.ولی من آدم توانمندی بودم.وقتی خودو با بعضی همکلاسی ها یا بچه های دانشگاهمون مقایسه میکنم میگم من آدم درستی بودم برای رفتن سر کار .خیلی هدفشون از دانشگاه اومدن مثل من نبود ،درست یا غلط کاری ندارم.اونا مدل زندگی خودشون و دارن و منم مدل زندگی خودم.من دوست دارم دنیا رو جای بهتری برای زندگی کردن کنم.به آدما کمک کنم.یه تغییر مثبت ایجاد کنم.به نظرم توی دانشگاه خیلی کم کاری کردم.یه چیزایی مثل اهمیت سخت کوشی رو اون موقع نمیدونستم.که باید میدونستم.دوست دارم اینو دانشجوها بدونن.عمیق و حرفه ای یادگرفتن،کار کردن  خیلی لذت بخشه.(کتاب کار عمیق را بخوونید)درس رو افتادن و مشروط شدن جزئی از افتخارات نیست.تقلب که دیگه واقعا یه کار زشته.نمیدونم چطور شده یه ارزش یه جور کار خفن.

به هر حال بگذریم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد