نمیدونم چرا قبلا اینقدر جلوی داروی اعصاب حتی به مدت کوتاه مقاومت میکردم.
الان احساس میکنم جلوی دراز مدت یا حتی مادام العمرش هم مقاومتی ندارم.
مثلا مرض قند میگیری میگن باید انسولین مصرف کنی کلا تا آخر عمرت.خوب باید بشینی غصه بخوری که چرا من باید به این دارو یا تزریق وابسته باشم. یا میگی خدا رو شکر که همچین دارویی اختراع شد؟
میدونی یاد چی میفتم.یاد هری پاتر (وقتی ولده مورت میخواد با خوردن خون تک شاخ از مرگ فرار کنه یا با سنگ جادو، اکسیر حیات درست کنه ،بعدش فهمیدیم با جاودانسازها میخواد مادام العمر زندگی کنه.دامبلدور میگه ولده مورت نمیخواد وابسته باشه به سنگ جادو (برای اکسیر حیات) اون نمیخواد کلا به چیزی وابسته باشه.من یاد این میفتم و میگم مگه ما ولده مورتیم؟
خوب داروتو بخو ،هورمونات تنظیم بشن، زندگیتو لذت بخش کن ،کیفشو ببر
کنارش از درمان های روانشناسی هم استفاده کن.
آره واقعا. اما کاش جواب بده. من حس می کنم دیگه روم جواب نمی دن.
عزیزم روشهای مختلفی هست
والا ولده مورت هم به خواسته اش نرسید
ما که آدمیم
تلاشش رو کرد:
سلام. ای کاش نیازی به دارو نبود، ولی وقتی نیاز هست، باید مصرف کنم دیگه! به ما هم سر بزنید.