افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

جوانی ما

سلام

غصه ی عمر در گذشته 

 آن لحظه‌ها جوانی ما بود
آن لحظه‌ها که روح، در آن‌ها
مثلِ نگاهِ آهوی کوهی
بر دشت و بر گریوه رها بود.

زان لحظه‌ها چه‌گونه توانیم
جز با درود و تلخیِ بدرود
یادکرد
آن لحظه‌ها که خوب‌ترین‌ها
از سال‌های عُمرِ خدا بود.

آن لحظه‌ها، جوانیِ ما بود."

وقتی به عکسای فندق نگاه میکنم یاد این شعر شفیعی کدکنی می افتم  و با یاد آوری خاطرات و سختی ها تلخی های اون روزا ،مدام‌از خودم میپرسم چرا زودتر کاری نکردم و از فندقم‌ در برابر آسیبهای کارم محافظت نکردم وبعد دوباره برمیگردم میگم میخوای دوباره به همون شرایط برگردم با همه ی اون بدبختیها؟

آن لحظه ها جوانی ما بود

نظرات 1 + ارسال نظر
مهتاب دوشنبه 14 تیر 1400 ساعت 15:33

سلام
اگه تصمیم گرفتید که پیش فندق بمونید دیگه خودتون رو برای گذشته سرزنش نکنید به تصمیم خودتون افتخار کنید .با تمام وجود از بودن تمام وقت پیش فندق لذت ببرید .بدونید کودک استرس شما رو درک می کنه..کم کم از ذهنتون این ازار نرفتن سر کار و محکوم کردن خودتون رو پاک کنید.

سلام به روی ماهت
آخ مشکل اینه که من خودم خود درگیری دارم و نتونستم تصمیم بگیرم و قاطع رو تصمیمم بمونم
و کسی هم از تصمیم من حمایت نمیکنه
و بله استرس ها پا برجاست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد