افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

دلم سخت گرفته

مدام به روزگار غریب خودم و فندق فکر میکنم.در واقع نوشتن ازش حرف جدیدی را برایم ندارد.همان دغدغه ی مالی و همان دغدغه ی مهر مادر و 

 سلامت روانی بچه.

تازگی ها پی بردم که یک کتاب خریداری شده و نخوانده دارم و نشستم خواندمش به طور پیوسته و البته داشت چشمم منفجر میشد.

مدتها خیلی جلوی خودم راگرفته بودم و در واقع شرایط مالی را مدام در نظر میگرفتم که کتاب نخرم و دیدن این کتاب خیلی برایم خوشایند بود.

کتاب محافظان از جان گریشام. درباره ی یه موسسه ی خیریه بود که به افراد بی گناهی که اشتباها محکوم شده بودن کمک میکرد که بی گناهیشان را ثابت کنند و لز زندان نجات پیدا کنن.

یه کتاب دیگه هم که چتدین سال پیش خونده بودم دوباره از سر تفنن نشستم و خوندم البته نه یک سره.کتاب عطر سنبل عطر کاج از فیروزه جزایری دوما. خاطرات یک ایرانی مهاجر در آمریکا هست به زبان طنز دلنشین.موقعیت های خنده دارش واقعا جالب بودن و البته حقایقی رو هم میگفتن این قسمتش برایم جالب لود.جایی از کتاب فیروزه و همسرش به شکلی تصادفی داوران مسابقه ی زیبایی یک جزیره میشوند تا نماینده ی جزیره در میس باهاماس را انتخاب کنند.بخشی از مسابقه رقابت سه کاندیدا در رقابت لباس شنا ست.

متن کتاب را مینویسم :

"رقابت های لباس شنا نقطه ی مقابل تمام چیزهایی ست که در این دنیا درست و قابل احترام است.همیشه به ما گفته اند که زیبایی در درون است و آنچه هستیم خیلی مهم تر است از  اینکه چه شکلی هستیم. اما میشود لطفا این لباس شنا را بپوشید و با کفش پاشنه بلند دور بزنید تا من زیبایی درونی شما را بسنجم؟نمیدانم کدامش بدتر بود،شرکت کننده بودن یا داور بودن."

نظرات 5 + ارسال نظر
طیبه جمعه 11 تیر 1400 ساعت 08:15 http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام عزیزم
خوبید
جسارتا چندوقتیه می خواستم بگم ، منم یه مادر شاغلم اما گمونم محیط کارم خیلی بهتره از محیط کار شما
ولی. رویهمرفته با توجه به اینکه می گی نیاز مالی هم دارید بگذر از دودلی و کار رو بی خیال نشو، پسر من الان توی ۱۰ ساله، میگه تا الان خوب بود می رفتی سر کار ، تا ۱۲ سالگی من هم برو ولی وقتی رفتم کلاس ششم دیگه نرو،چون اون موقع بیشتر بهت نیاز دارم و فقط شیر خشک و غذا نیاز من نیست
( بیرون از گود نشستم و میگم لنگش کن،منم اینجا نشستم و بدون اطلاع کامل از اوضاعت نظر میدم ،ببخش)
درباره ی پاراگراف آخر من ترجیح می دادم چند نفر نظرشون رو گسترده تر می گفتند.یعنی چطور درون رو با اون وضعیت می بینند؟ من فکر می کنم حتما یه معیاری دارن، از نوع راه رفتن، از قدم های لرزان یا استوار؟ اصلا شاید قدم های استوار و محکم امتیاز منفی براشون محسوب بشه، ممکنه؟؟

من فکر کنم اگه ۱۰ ساله بود یا ۱۲ ساله که دغدغه ای نداشتم و قطعا میرفتم سر کار

نسرین سه‌شنبه 8 تیر 1400 ساعت 18:19 https://yakroozeno.blogsky.com/

متاسفم وضعیت مالی ناجوره. امیدوارم بر طرف بشه.
من تعریف این کتاب "عطر سنبل، عطر کاج" را شنیدم. چه جمله جالبی را گفته!

سپاس از همدردی

لیلی دوشنبه 7 تیر 1400 ساعت 16:28 http://leiligermany.blogsky.com

کتاب دوست دارم بخونم کاغذی و لمس شدنی فرصت خواندن و اندیشیدن مستدام

کتاب دنیای خوبی به آدم میده
ولی به شرطی که وقتی تمام میشه و برمیگردی به دنیای واقعی خودت هم خیلی شوکه نباشی

فاضله دوشنبه 7 تیر 1400 ساعت 08:16 http://1000-va2harf.blogsky.com

میخرم امانمیخونم

خوب بده به من تا برات بخونم

ربولی حسن کور دوشنبه 7 تیر 1400 ساعت 06:05 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
اون پاراگراف آخر خیلی جالب بود
کل تفکرات آدم به چالش کشیده میشه!

سلام
واقعیتها خیلی صاف جلوی چشم ما هستن اما خوب ما عادت داریم با حرفای قشنگ زرورق پیچشون کنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد