افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

آخ برای بچه ها

دلم به حال خودمان میسوزد.به خاطر این روزهای کرونایی با محرومیت از دیدن ودر آغوش کشیدن ها و روبوسی ها. چقدر به 

 روزهایی فکر میکنم که میشد دور هم جمع میشدیم

ولی گرفتار بودیم

کار داشتیم

اصلا خوابمان می آمد

احساس میکردیم اعصاب حرف وحدیث های بعد از مهمانی ها را نداریم

از سوال جواب فک و فامیل و تجاوزشان به حریم خصوصیمان  ،به هم میریختیم: چرا ازدواج نکردی چرا بچه دار نمیشین چرا براش خواهر برادر نمیارید.چرا خونه تون رو عوض کردین.میگفتیم مردم چقدر پر رو شدن چقد فضول

از حرفهای فاخرانه و پز کاسه و بشقاب و سرویس مبل احساس تهوع میکردیم(یادم هست یه روز یکی از دوستان خیلی عصبانی برای مامان تعریف میکرد رفتیم سفر خونه ی جاریم و هر روز تو یه سرویس جدید کاسه بشقاب  به ما غذا میدادفقط میخواست پز کاسه بشقابشو به ما بده!البته من جاری ایشون رو نمیشناختم و ذهنیتی نداشتم از این کار شاید میخواست مهمونیش سنگین و رنگین باشه شاید میخواست برای کسی که از راه دور اومده سنگ تموم بذاره شایدم همون میخواست که کاسه بشقابا رو بکنه تو چشم جاریش)

به هر حال من دلم برای همه ی اینها تنگ شده

خیلی هم تنگ

کاش بودند حتی با تلخیهایشان

کرونا کلا ما رو از حالت انسانی خارج کرد

دلم به حال روابطمون میسوزه چقدر جامعه ی انسان محور و خودمحری شده بودیم و خبر نداشتیم چقدر به بودن با هم احتیاج داریم

اما دلم بیشتر از همه برای بچه ها میسوزد

نمیدونم کرونا تا کی ادامه داره اما میگم بچه های این نسل گناه دارن

چی از توشون در می آد؟ بعد از تمام شدن کرونا چطور به جامعه ی خودشون پا میذارن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد