سلام در باب پست قبلی (شکست چارچوب های موفقیت) توضیحات و در واقع درد دل هایی هست که باید بگم
نگارشم به خاطر استرس این روزها چندان روان و سلیس نیست ولی خوب سر فصلهای حرفا رو میگه (منظورم از این اینده ی مبهمی هست که ترس از نفس الوده به ویروس و اوضاع اقتصادی پیچیده ی بعد از ویروس آنقدر عمیق در مغز و روح و روان این مفلوک رسوخ کرده که هیچ چیزی نمیتونه بیشتر از پنج ثانیه توی ذهنم روال منطقی طی کنه بگذریم)داستان آقای والد و مسئولین نیروهای هوایی را موقتا کنار بذارید
داستان موفقیت بیل گیتس و استیو حابز بعد از ترک داتشگاه خیلی جذاب است:ببین مامان ببین بابا!یعنی چی اینقدر به من پیله میکنید که حتما بخون برو دانشگاه خوب ،اونجا هم خوب درس بخون که موفق بشی،بیل گیتس رو نگاه کن ترک تحصیل کرده ولی الان ثروتش از کره ماه بالاتر میره (میگن اگر همه ثروت بیل گیتس رو تبدیل به یک دلاری کنیم ، میشه جاده ای از ماه تا زمین باهاش کشید که ۱۴ بار رفته و برگشته! ولی ساخت این جاده، ۱۴۰۰ سال طول خواهد کشید و ۷۱۳ بوئینگ ۷۴۷ باید برای جابجایی این پول ها پرواز کنند.)
خوب پس چه کار احمقانه ای س که من به این دانشگاه کوفتی ادامه بدم
سلام
باز هم یک مطلب زیبا
موفقیت به تحصیل در دانشگاه ارتباطی ندارد اما موفقیت صد درصد به مطالعه و کسب علم در آن زمینه در ارتباط دارد
راستی پرسیده بودید که چرا دیگه تو وبلاگم نمینویسم
حقیقتش واقعا خودم هم نمیدونم
موفقیت ادمای دانشگاه رفته تو چشم ما کمرنگ شده چون یه تعداد دانشگاه رفته ی بیکار رو مببینیم
سلام
از بین اون همه آدمی که دانشگاهو ول کردن همین دو نفر موفق شدن
بقیه شون همه معتاد و الاف و خیابون گرد شدن!
نظریه ی آقای والد رو خلاصه مفید گفتین
فقط اون علافا زنده نموندن و یا بلندگویی به دستشون نرسیده که بگن