افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

باقالی

برگشتم و از بین باقالی ها همان شغل سابق  را برداشتم،کارد بزنی خونم درنمی آد با این مواجهه ی دردناک و مستاصل وار  با این  واقعیت  

ادامه مطلب ...

حسود هرگز نیاسود


نمیپرسم اگر هم بپرسم استفهام انکاری هست:
آیا پیش اومده تو وبلاگا بر بخورین به ادمایی که متعجبن که چرا اینقد یه عده ای حسودن؟واقعا برای چی چشم موفقیت ادمو ندارن؟چرا؟چرا؟چرا؟واقعا این آدمای مجهول الهویه ی عقده ای کی هستن؟
خوب من بهتون میگم
 
ادامه مطلب ...

از شروع نترس : چشاتو رو خودت وا کن


چقدر ذهن ادم میتونه ادمو گول بزنه،وقتی میدونی یه کار خیلی مهم داری برای انجام دادن و کلی هم استرس انجام نشدن یا دیر یا ناقص انجام شدنشو داری بعد اون وقت ذهنت هی میگه نه الان استرس داری بیا یه کار دیگه انجام بده تا اروم شی بعد با روحیه ی خوب شروع کنی.و همین طور فرار میکنی و هیچ وقت حالت و روحیه ت انگار نمیخواد خوب شه که شروع کنی مثل قرص مسکنی که میخوری و میخوای درمان اصلیتو عقب بندازی.اون قرص مسکن ارومت که نمی کنه تازه بدترت هممیکنه چون میدونی کار اصلیت و داری عقب میندازی.حالا قصه ی گول خوردن این سری چی بود؟ 

ادامه مطلب ...

یه تنبل به هم ریخته


دارم کارا و بارای عقب افتاده مو جمع و جور میکنم اولتیماتوم سه ماهه جواب نداد کافی نیست وقت کم اوردم برای کارهام .هر چند کار جدیدی رو شروع نکردم همون کارایی که میشد به موقع ش خیلی راحتتر انجامشون بدم حالا مثل غولای بی شاخ و دمی شدن که هر سری شونو که قطع میکنم یه سر دیگه در میارن و تموم نمیشن.هی میگم دیگه کارامو عقب نمیندازم خدایا از من بگذر دیگه ادم خوبی میشم و یه صدایی از کوچه پس کوچه های ذهنم میگه:توبه ی گرگ مرگه.خوب منم یه بار مردم.کافی نیست؟همین دو هفته پیش یکی از این کار و بارای عقب افتاده ام به اندازه ی همه ی عمرم دردسر درست کرد.حالا که یه بار  به این سختی جریمه شدم دیگه نمیزارم تکرار بشه.فقط همین 2تا کار وحشتناک تموم بشه.دارم تلاشمو میکنم خدایا کمکم کن.

خداحافظ تنبلی .خداحافظ اهمال کاری.

تاریخ ارسال در وبلاگ قبلی: پنج‌شنبه 25 شهریور 1395

غرغر کردن آسونه یا سخته؟

بی کولر و پنکه تو اتاق نشستم و دارم به قبل تر ها فک میکنم.هوا چند ساله که بی رویه گرم شده و از چند سال قبل من شدیدا به این گرما غر زدم.با اعصاب خوردی همین که رفتم بیرون گفتم وای چقد گرمه وای تاکسی چرا گیر نمیاد وای چرا اتوبوس کولر نداره همین که رسیدم جایی گفتم  وای چرا اینجا کولر نداره وای چرا رو دور تند نیست وای چقد گرمه وای پختم  وای وای وای...و در این غرغرها هیچ اثری از خنک کنندگی  مشاهده نشد.الان دارم فک میکنم تازگیا چه راحت با گرما کنار اومدم و حتی خانواده رو متعجب کردم و بعضا به لحظات شگفتی سازی فک میکنم که یک تا دو ساعت تو گرمای ظهر پیاده رفتم و احساس نکردم که چقد سخته!وقتی غرغر من دمای هوا رو تغییر نمیده فقط به خودم احساس درد و رنج و فلاکت ومورد ظلم واقع شدن(باور کنید دونه  دونه ی اینا رو حس میکردم! چه احمقی بودما!)میده خوب برا چی غر بزنم؟غرغر کردن واقعا کار آسونیه ولی شرایطو برای خود آدم سخت میکنه.

تاریخ انتشار در وبلگ قبلی ١١خرداد١٣٩٥