افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

کوری

"بگذار دیدن تو را با دردرها آشنا کند اما هرگز آرامش را به قیمت کوری طلب نکن "جمله ای هست که قبلا بهش اعتقاد داشتم ولی  

 الان کم کم دارم درموردش تجدید نظر میکنم.

الان یه کم به نظرم از سرِ  دل خوش هست  و توی دلم میگم "برو بابا دلت خوشه"و خیلی چیزا دغدغه های بی اهمیت و مسخره ای هستن که شاید یه روزی برایم مهم بودن ولی حالا اصلا اعصابشان را ندارم.یه خورده زیادی روشنفکرانه به نظرم می آید.میخواهم چشمم را روی حداکثر بودن طول (عرض؟) بطن سوم مغز ببندم.نمیخواهم بدانم، یا ببینم،میخواهم آرام باشم حتی به قیمت کوری.

میخواهم همه ی این روزها تمام شود و فندق سالم بدنیا بیاید.

خواب دیدم همین روزها به دنیا آمده ولی نارس.اصلا توی خواب هم چیزی از بدنیا آمدنش ندیدم،انگار بیهوش بودم.بعد که قرار است اولین بار ببینمش برای اینکه شوکه نشوم جلو جلو بهم میگویند که خیلی کوچک است اندازه ی یک پرگار (این مقیاس آن لحظه توی ذهنم از کجا آمده بود خبر ندارم!)خیلی کوچک بود اما بهش شیر دادم و برایش غصه خوردم،کابوس وار بود.غصه دارم حتی حالا که بیدارم.مدام فکر میکنم اگر این سونو را نرفته بودم چی میشد؟اگر نمیدانستم فاکتوری به نام طول بطن سوم مغز وجود دارد چی میشد؟کوری و آرامش

نظرات 2 + ارسال نظر
Baran سه‌شنبه 15 اسفند 1396 ساعت 09:41 http://haftaflakblue.blogsky.com/

جان تان وجان نی نی گل تون سلامت عزیز دلم
ان شاءالله آرامش ها ،...جایگزین این نگرانیهای مادرانه تون باشه...الهی آمین

Baran سه‌شنبه 15 اسفند 1396 ساعت 08:10 http://haftaflakblue.blogsky.com/

الهی بمیرمکوچولوی نازنازی ،..
ان شاءالله تندرست وسلامت هبوت می کنه ،..آمین .
دستمون به دامنِ خودِ ارحم الراحمینش،..
خدایا به تومتوسل می شیم

ممنون
مایه دلگرمی منی باران جان
هر روز میخوا فراموش کنم
شاید اصلا چیزی نباشه
ولی سخته تو فکر نرفتن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد