افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

دید: تا نوک دماغ ٢

داشتم میگفتم که به نظر خودم به مرزهای دیوانگی نزدیک شده بودیم که 

 همچین تصمیمی گرفتیم.اما بعدش گفتم خوب من هر ماه این هزینه ی بیمه را متقبل بشوم،هزینه ی رفت و آمد را هم تا کارخانه ی محترم خیلی دور بدهم ،آنجا هم  مثل یک توپ قلقلی یتیم پذیرفته شوم خوب که چی؟آخر این چه کار کردنی ست؟آخر این چه فکری بود که من کردم؟بیشتر از همه آن هزینه ی بیمه مرا به فکر فرو برده.اینکه بدون هیچ برنامه ریزی مالی خاصی داریم به استقبال فندق کوچولو میرویم و هر روز دهانمان از حجم هزینه هایی که باید در همین دوران بارداری متقبل میشویم باز و بازتر میشود.اینجاست که به خودم میگویم آخر تا کجا را دیدی که همچین تصمیمی را گرفتی؟تا نوک دماغ؟

اما از آن طرف روزهای بیکارم را که میبینم (فقط سه روز میروم کارخانه) که چطور فکر و غصه و چی شد که عاقبت ما این شد و این حرفها مخم را به شکنجه میگیرند میگویم که نه نمیتوانم باید برم یک جایی اگر کارخانه نروم سر به بیابان میگذارم، خودم و فندق را دق مرگ میکنم و آقای همسر را هم احتمال زیاد روانی میکنم.من به هر حال میروم ،تا حایی که توان مالی و جسمی داشته باشم هر چند آنجا هم دردی از من چندان دوا نمیکند اما بهتر از هیجی هست.

من هنوز میخواهم خوب باشم هنوز نباید خسته شوم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد