افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

حسود هرگز نیاسود


نمیپرسم اگر هم بپرسم استفهام انکاری هست:
آیا پیش اومده تو وبلاگا بر بخورین به ادمایی که متعجبن که چرا اینقد یه عده ای حسودن؟واقعا برای چی چشم موفقیت ادمو ندارن؟چرا؟چرا؟چرا؟واقعا این آدمای مجهول الهویه ی عقده ای کی هستن؟
خوب من بهتون میگم
 
 
دارم با زیبا حرف میزنم.فک کنید از خواهر بهم نزدیک تر بودیم .چقدر جیک و پوک باهم داشتیم.
الان هم دوستش دارم چرا چون خاله مه :-)
با یه سال اختلاف سنی :-) خلاصه اینقدر باهم صمیمی بودیم (یا هستیم؟) که بهش نمیگم خاله
ولی تازگیا با هم حرف که میزنیم من باهاش احساس صمیمیت نمیکنم.سختمه باهاش حرف بزنم .نمیگم اسمش حسودیه ،برام سخته میبینم رفته سرکار ولی من بیکارم.از اینکه سر کار هست خوشحالم ولی هر سری باهاش صحبت میکنم به خودم میگم چرا باید بیکار باشم؟اعصاب من دقیقا همونقدر که اون از بیکاریش اعصابش خورد بود( شاید در حد یکی دو ماه بیکار موند) بلکه هم چند برابر خورد بوده و هست  به علاوه اینکه من هدفم از سر کار رفتن یه طورایی متعالی تر (!!!) از صرفا پول دراوردن بوده و هست (هر چند فک کنم یه خورده این وضعیت مالی و بیکار تو خونه نشستن ادامه پیدا کنه  این ارمان هم بره قاطی باقالی ها) .این میشه که من هر سری که با هم حرف میزنیم بعدش باید از خودم بپرسم که چرا من نباید یه کاری داشته باشم؟من که نیتم به قولی خوبه و کار و عملکرد تحصیلیم هم بد نبوده و تا جایی هم که شده سعی کردم زیر بار شغلی که اون جنبه ی مفیدی که مدنظرم هست برای جامعه ام نداشته باشه نرم (ولی نشده حالا هم موقتا ازش کنار کشیدم میدونم اخر سر هم میرم تو باقالی ها همین شغل رو برمیدارم) اما چیه که من هنوز بیکارم؟!! خدایا !چرا؟؟؟؟
بعد میگن چرا ملت حسودی میکنن؟ به نظر خودم البته حسودی نیست چون برای خاله ی خیلی عزیزم خوشحالم ، شاید "غبطه خوردن" کلمه ی مناسبتری باشه شایدم "عصبانیت" چون اصلا هیچ ربطی به سر کار رفتن اون نداره من فقط وقتی باهاش حرف میزنم دو برابر در غم بیکاری خودم فرو میرم .خدایا اخر و عاقبتمون رو به خیر کن. میخوام بهتر باشم پس اول باید قبول که عیب و ایراد دارم.حالا این مورد و دلم صاف و صادق میدونه که واقعا حسادت نیست اما از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان یک سری حرفای خرکی الان میاد تو ذهنم که میدونم از سر حسادت درباره ی بعضیها زدم.بله واقعا این کار رو کردم.خوب شاید باید لیستشون کنم که بیشتر خجالت بکشم.به هر حال باید دنبال درمانش باشم.باید خودم و بهتر کنم تا مجبور نشم باحسرت به دیگران نگاه کنم و کم کم کارم بکشه به حسادت.
         

نظرات 1 + ارسال نظر
ربولی حسن کور یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 ساعت 20:48 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
میخواستم بهتون بگم این غبطه خوردنه نه حسادت که دیدم خودتون نوشتین
موفق باشید

بله این یه مورد و میدونم غبطه خوردن هست و نه حسادت،شاید چون خیلی نزدیک بودیم.اما بودن مورادیی که حسودی کردم الانم میدونم بابت چیزی بوده که خودم میتونستم (الان هم میتونم) بهش برسم ولی از تنبلی خودم نرسیم.
حالا اینجا شروع کردم که دیگه به همچین مواردی نخورم
ممنون از نظرتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد