بعضی ادما هستن که فقط تا نوک دماغشان را میبینند،و میخوام شما رو با این اشخاص محترم اشنا کنم؛شخص شخیص خودم.
ادامه مطلب ...خوب از فاز در هم شکستگی خودمان در چرخه ی گل یا پوچ بگذریم.یادم نرفته که من قرار بود خودم را عوض کنم نه اینکه یکسره غصه ی چیزهایی که از عهده ی من خارج است را بخورم.خوب چه ها کردیم و نکردیم:
ادامه مطلب ...خاطرتان هست که گفتید در همان احوالات دریافت ناگهانی خبر بارداری،کاری در شونصد کیلیومتر آن طرف تر برایمان پیدا شد؟
ادامه مطلب ...نمیخواستم اینطور شود.هنوز در فکر راه و چاره برای رفتن سر کاری حتی نیمه وقت ،حتی بدون حقوق و مزایا بودم.اما ادامه مطلب ...
طاقت بیار.همه چیز تموم میشه.حکایت این روزای سخت هم به سر میرسه.ببخشید فندق کوچولو.اشکی هست پشت چشمام ولی گریه نمیکنم. ادامه مطلب ...