-
پسرفت
چهارشنبه 31 اردیبهشت 1399 20:11
حقیقتا فکر میکنم هزاران (اگرهزاران تا مون زنده موندیم) موضوع تز و برنامه مطالعاتی غیر پزشکی برای سالهای آتی درباره کرونا در بیاد در حوزه ی روانشناسی و جامعه شناسی و اقتصاد و علوم اجتماعی و اینها کلا اگر وضع واقعا با همین منوال تا کشف واکسن و اینها پیش بره (که میگن شاید بشه ۱۵ سال! )روابط اجتماعی مون یه پسرفت عمیقی...
-
کور شدم
دوشنبه 22 اردیبهشت 1399 16:38
من از بس نشستم با گوشی چرت و پرت (منظورم کتابه) خوندم واقعا کور شدم چی باید کرد؟ حالا ببخشید از کوری به کتاب گفتم چرت و پرت اهل فرهنگ خرده نگیرند اپلیکیشن طاقچه یه چیزی شبیه کتابخونه عمومی داره که با پرداخت حق عضویت دلخواه(مثلا یک ماهه سه ماه سالانه) از کتابای اونجا میتونید استفاده کنید فیدیبو هم کتاب رایگان زیاد داره...
-
پدرم میلیاردر بود اما من
جمعه 19 اردیبهشت 1399 23:23
این داستانهای کار آفرینهای نمونه الهام بخش رو خوندین؟ تحت تاثیر قرار نگرفتین؟ کسانی که از هیچ شروع کردن ولی به خیلی چیزا رسیدن چرا این اتفاق برای ما نیفتاده؟ چرا این داستانها برای ما جالبند؟مثلا گارسون فقیری که میلیونر شد ولی اگه یه داستان با این عنوان شروع بشه که پدرم میلیاردر بود و حالا من میلیاردرم جالب نیست؟یا...
-
کارگری
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 23:25
روز کارگر اگه سال ما و خارجی ها دعوا نداشته باشن (یکی کبیسه نشه) ۱۱ اردیبهشته این روزم به خودم تبریک میگم بدون تبریک هم دوستش دارم از روز بی مصرف مهندس خیلی بهتره! چون این روز جزو تعطیلات کارگرا حساب میشه واگه کار کنید انگار یه روز تعطیل کاری کرده باشین . حالا روز مهندس باید به جوکای بی مزه ی همکلاسای دانشگاتون بخندین
-
به خاطر پنج گرم
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1399 10:00
اینقدر در پی بالا رفتن هرم مازلو بودیم که فکرش را هم نمیکردیم به خاطر یک موجود میکروسکوپی که حتی زنده حسابش نمیکنیم به پله ی ابتدایی نیازهایمان یعنی تلاش برای بقا و زنده ماندن سقوط کنیم.دو میلیون نفر در مقابل پنج گرم ویروس یک سیاره از ادم هایی که فکر میکنند یا حداقل فکر میکردند جهان در سایه مغزپیشرفته شان ،در تسخیر...
-
خدایا !گرسنه ها رو سیر کن
یکشنبه 24 فروردین 1399 20:30
ایا این دعا رو (خدایا گرسنه ها رو سیر کن)بعد از غذا میکنید؟ یا ادامه میدین که یا بکششون که راحت شن(وقتی اولین بار سر سفره ی یکی از فامیلا اینو شنیدم که آدم میانسالی بود شوکه شدم "پاندمی دروازهای است که دو دنیا را از هم جدا میکند" این کمی طولانی هست مقاله ای از سایت ترجمان هست از ارونداتی روی در مجله ی...
-
قربانی شدن فقرا
پنجشنبه 21 فروردین 1399 23:44
آه که قلبم به درد اومد تلویزیون داشت مصاحبه ای از یه استاد دانشگاه آمریکا پخش میکرد که متاسفانه این شرایط کرونا در آمریکا بیشتر فقرا آسیب میبینن داشتم همزمان کتاب رقص با اژدهایان (جلد پنجم سری نغمه ی آتش و یخ) رو میخوندم-از اینجا اسپویل هست -اگه نخوندینش جان اسنو داشت میگفت ولی اونا میمیرن یه تعداد زن و بچه ی بیگناه...
-
کتاب در قرنطینه
چهارشنبه 13 فروردین 1399 22:00
در این روزهای شگفت انگیز میتونید از اپ کتاب استفاده کنید من طاقچه و فیدیبو رو دارم هر کدومشون کتابهایی رو هم رایگان میکنن خوبی طاقچه اینه که یه قسمتی داره به اسم بی نهایت که کتابخانه عمومی هست و میتونید با پرداخت حق عضویت از کتابهای زیادی که اونجا هست استفلده کنید آه از این روزگار همه ش میگم اگه فندق نبود میتونستم این...
-
شخم زدن خاطرات قدیمی
جمعه 1 فروردین 1399 01:57
امروز تصمیم داشتم برم شهرک صنعتی. نرفتم . ماندم خانه .حالا که افق کار نمایان شده گفتم از روزهای خانه ماندن لذت ببرم. بیکار بیکار هم ننشستم ،رفتم جواب آزمایشم را گرفتم و نشان دکتر دادم. نان گرفتم. نشستم و دست و پا زدن های نی نی را دنبال کردم و باز در فکر و انتظار فرو رفتم.تقریبا سه ماه دیگر .اولش گفتم روز شمار بیاورم و...
-
چطور روزهای سخت را پشت سر بگذاریم
دوشنبه 19 اسفند 1398 13:09
فندق از قرنطینه ی خانگی کلافه ست ، ما هم از اون کلافه تر تا دو نمی خوابه.اما مامان چیزی گفت که امیدوار شدم که این روزا رو راحتتر بگذرونم از مامان پرسیدم باتجربه ای که از بچه داری داری کدوم مقطع از بچه داری راحتتره(این رو مادری میگه که از قرنطینه کلافه س، تا دو شب بیداره، افسردگی گرفته،نه از کار راضی نه از مادری نه از...
-
فرصت های از دست رفته
چهارشنبه 7 اسفند 1398 17:21
حرفهایی که میخوام بزنم خیلی نسبت به وضع و اوضاع فعلی بی ربطه.اینقدر بی ربط که صبح میخواستم بگمشون ولی یادم رفتن واقعا اینقدر ذهنم پرشده بود از ویروس کرونا و بگیر نگیرش یادم رفته بود اون چیزی که گوشه ی ذهنم یادداشت کرده بودم برای وبلاگم چی بود یادم بود که از همه ی قضایای جهان پرت بود ولی یادم نبود که چی بود خلاصه تا...
-
یادم رفت
چهارشنبه 7 اسفند 1398 11:41
میخواستم یه موضو بی ربطی بنویسم یادم رفت حالا مجبورم موضوع با ربط بنویسم مثلادر مورد کرونا ولش کن اصلا نمیخوام درموردش حرف بزنم اصلا به خاط فرار از همین موضوع بود که گفتم ولش کنم بی ربط حرف بزنم
-
کارآفرین
یکشنبه 4 اسفند 1398 12:22
از سایت خوب شعبانعلی عزیز به این کارآفرینها کمتر اعتماد میکنم… کسانی که توصیف چشم انداز خود را چنین آغاز میکنند: «هر ایرانی یک روز …» کسانی که بازی برندسازی خودشان، آنها را از توسعهی برند کسب و کارشان غافل کرده است. کسانی که در کلاسها و سمینارها راحتتر پیدا میشوند تا در دفتر کارشان. کسانی که فکر میکنند هوش و...
-
سال ۹۸
یکشنبه 4 اسفند 1398 11:46
عجب سال شگفت انگیزی اینقدر شگفت انگیز که هنوز به این نتیجه نرسیدم که داره تمام میشه یعنی اینقدر حوادثش پیوسته بود که احساس میکنم هنوزم باید ادامه داشته باشه ولی نمیدونم چرا اصلا نگران کرونا نیستم بگیرم نگیرم بمیرم نمیرم اصلا برام مهم نیس فقط گویا بچه های کوچول نمیگیرن یا با احتمال کمی میگیرن به خاطر همین تو فکر فندق...
-
هیچگس به فکر من نیست
پنجشنبه 24 بهمن 1398 16:05
ها ؟ چیه فکر کردین هیچ کس به فکر ما نیست؟ امرور از دانشگاه زنگ زدن احوالاتمون رو پرسیدن البته احوالات سر کار بودن یا نبودنمون رو پرسیدن نه خودمونو به هر حال پرسیدن دیگه گفت شاغلین گفتم بله و در دل گفتم که ای کاش نبودم گفتن مرتبطه کارتون گفتم تقریبا (اسما که همه چی مرتبطه ولی واقعا کی به کیه؟ دانشگاه چی میخوندیم اینجا...
-
کتاب
دوشنبه 21 بهمن 1398 21:22
کتاب خوندن در شرایط فعلی من خیلی فانتزیه ولی احساس میکنم تونسته حالمو بهتره کنه واتیکان و مافیا و .... کامل اسمش یادم نیس با سپاس از اپلیکشن های کتابخوان فیدیبو و طاقچه و تخفیفاتشون
-
همه ناراضی
جمعه 18 بهمن 1398 22:45
با فک و فامیل نشستیم به گپ و گفت اخه چقدر تفاوت ما هر روز خودمونو میکشیم که باید سر صبح پاشیم بریم سر کار کوفتی مون بعد پ میگه اخ چقدر بده که من نمیتونم خودمو مجبور کنم هر روز سر ساعت مشخص اول صبح بیدار شم واقعا چی باید بگم بماند که خودم هم در مقطعی از این تفکرات فانتزی داشتم فکر میکردم که باید برم سر کار تا زندگیم سر...
-
عکس گذاشتن با گوشی
دوشنبه 30 دی 1398 16:35
کسی راهی سراغ داره عکس بتونم بذارم با گوشی؟ فندق اجازه استفاده از لپ تاپ نمیده
-
مادرانه
یکشنبه 29 دی 1398 21:58
درگیر مریضی فندقم ،من دیگه نمیخوام خوب بشم بهتر بشم میخام فندقم خوب باشه خیلی عادی باشه
-
تو شوکم
شنبه 21 دی 1398 23:58
تو شوکم و توانایی حرف زدن ندارمیخ یخ یخمروحیجسمیکلا منجمد شدم
-
دلتنگم
چهارشنبه 18 دی 1398 12:30
واقعا دلتنگمدلتنگم و با هیچ کس میل سخنم نیست.
-
موفقیت بزرگ یه مادر شاغل
دوشنبه 16 دی 1398 01:35
موفق شدم هورا! چه موفقیت بزرگی موفق شدم سه تا کتاب بخونم برای دل درمانده ی خودم * آن شرلی*در قلمرو پادشاهان/ من عروس بن لادن*فرهنگ فشرده چینی انگلیسی برای عشاق
-
پاییز و زمستان دو نفره
شنبه 14 دی 1398 01:27
این جریان پاییز و زمستان و هوای بارونی دونفره کاملا موضوع واقعی و غیر قابل انکاری ستامکان نداره شما بچه داشته باشین و دلتون بخواد پاتون رو تو هوای برفی / بارونی بذارید بیرون ، یعنی در واقع شاید هم بخواید(که بعدا سرما خوردکی و تب و شب بیداری بالای سر بچه بهتون ثابت میکنه که بیخود میخواید) ولی اصلا ریسک نمی کنید و بیرون...
-
ساپورت، ورزش و سالاد؛ روزمرگیهای مقدس زن ایده ئال
چهارشنبه 13 آذر 1398 11:29
"همۀ ما زن ایدئال را میشناسیم، صدها نسخه از آن را در اینستاگرام دیدهایم: زیبا، باریک، درخشان و در حال لذتبردن از تعطیلاتی ابدی. او نه مثل ما روزی ۱۲ ساعت کار میکند، نه نگران چاقی و چروکهای دور چشمش است. انگار زمان برای او متوقف شده است، نه پیر میشود، نه فقیر و فرسوده و خسته. او مثل ما نیست و ما این را خوب...
-
هورا
یکشنبه 10 آذر 1398 13:01
بهنظر میاد با موفقیت به اغوش گرم اینترنت برگشتیم
-
پاک کردن صورت مساله
دوشنبه 6 آبان 1398 16:17
یه موضوعی مدتهاست داره ذهنمو قلقلک میده دوست دارم درنودش صحبت کنم ولی لزوما مطمئن نیستم اعتقاد من درسته یا نه، الان یه دلیل خیلی موجه برای ازدواج نکردن یا بچه دار نشدن بین اونایی که شرایط اقتصادی وسنی شو دارن اینه که :من هنوز نمیتونم مسؤولیت زندگی یه نفر دیگه روبه عهده بگیرم . یه فکر خوب پشت این موضوع هست که اره...
-
افزایش بهره وری
چهارشنبه 24 مهر 1398 09:29
مدتهاست میبینم بیشتر روز گذشته هیچ کاری نکردم مشکلو ردیابی کردم و امروز در یک عملیات انتحاری شبکه ی غیراجتماعی مو پاک کرد م للینم نتیجه ش چی میشه:-) تو افق بهبودم بود که بهتر بشم و احتماعی تربشم ولی این شبکه ها کمکی بهم نکرد خلاصه ش که اولاش خبرا و عقاید مختلف و به طبع اون اختلاف عقاید مختلف دعواهای بی انتها گفتم...
-
یه خورده دیر
چهارشنبه 17 مهر 1398 13:09
یه خورده دیره ولی من تازه فهمیدم چقد اشکالای شخصیتی دارم و داشتم که سالها به جای اینکه دنبال فهمیدنشون و رفعشون باشم فرافکنی کردم و هی غر زدم و به بقیه حوالشون کردم. نتیجه ش این شد که سالها نفهمیدم مشکل از خودم هست تا الان که دیگه تغییر دادن خودم سخته و اون فرصتای نوجوونی مو ندارم درسته غر نزدن خیلی نتونسته منو تغییر...
-
تو چراغ خود برافروز
یکشنبه 14 مهر 1398 12:39
تو مگو همه به جنگند و زصلح من چه آید ** * تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز از مولانا ما هم بریم خوردمون رو اصلاح کنیم،کمتر نوشابه بخوریم ؛-)
-
ترک هزارباره
شنبه 13 مهر 1398 09:50
شده ام مصداق" عهد کردم که دیگر می نخورم به جز امشب و فرداشب و شبهای دیگر " اون رکود طلایی ٥ سال بی نوشابه رسیده به هفته ای حداقل یک نوشابه یا دلستر (به نظرم از نظر ضرر و قند فرقی ندارن ) فکر کنم یه هم نشینی جالبی با هم دارن فست فود و نوشابه دو تاشو با هم باید کنار بذارم