توی یکی از کتابای جومپا نوشته بود)کلا فاز کتابای جومپا درباره ی هندی های نهاجرت کرده نوشته بود که یکی از بچه ها توی فکرش وقتی مامان و باباش لز اینکه حالا که اونا به سرزمین پر از امکانات و شرایط زندگی راحت رسیدن چه معنی داره ناراحت باشن و افسردگی بگیرن
بچه هه میگف تو ذهن خودش
انگار که کسی در بدو ورود به اینها واکسن افسردگی تزریق کرده و تضمین کرده اینا هیچ وقت غمنبینن!
خلاصه اینکه منم گاهی دنبالش بودم.برای فتدق شاید هم برای خودم
اما مساله این است که تازگی قهمیدم زندگی همون غم هست همون شادی به جای جنگیدن باهاشون فقط باید حسش ون کنم
حالا از اشک های فندق لذت میبرم
واقعا درست گفتی. غم و شادی با هم هستند و تنهایی معنی ندارند.
آخ افسردگی و غمی که برای بقیه قابل درک نیست خیلی سخته
فکر کن
مثلا میگن الان که امکانات مادی رو داری دیگه چرا باید غصه بخوری
آدمگاهی از درون خالی ست
وای من عاشق قلم جومپا لاهیری هستم . سه تا کتابش رو هر کدوم سه بار خوندم . ولی وقتی به دیگران توصیه کردم اونا خیلی خوششون نیومد . یکیشون بهم گفت پس زمینه کتابهاش غم غربته و برای همین تو باهاش همذات پنداری میکنی و دوست داری ! دیدم خیلی راست میگه
آره خیلی با توصیفاش حال میکنم
مصداق
"جانا سخن از زبان ما می گویی" هست