-
برای بحران های گذشته،برای بحران های آینده.١
سهشنبه 25 مهر 1396 21:23
گفتنش الان کمی آسان به نظر میرسد اما همه ی روزهای قبل از هر کدامشان را یادم هست؛ شروعش که خبر غیر منتظره ی بارداری بین آن همه استرس های کار و بیکاری ،سرما خوردگی ،مصرف دو بسته آزیترومایسن ،کلد استاپ ،پنی سیلین ،عفونت اعصاب خوردکن و هزار ناپرهیزی دیگر و بدتر از همه مستند روی اعصاب تالیدومید بود. از آن طرف کابوس هرشبه ی...
-
دوام بیار
جمعه 21 مهر 1396 21:27
طاقت بیار.همه چیز تموم میشه.حکایت این روزای سخت هم به سر میرسه.ببخشید فندق کوچولو.اشکی هست پشت چشمام ولی گریه نمیکنم. هنوز هستم. هنوز هستی.هنوز هستیم. فکر کنم درد کارد به استخوان رسیدن از درد انجماد تدریجی کمتر باشه.
-
شغل تلویزیونی
چهارشنبه 19 مهر 1396 14:02
توجه کردین که معمولا توی فیلم ها اکثرا یه شرکتی کارخانه ای چیزی دارند یا کارمند همچون جایی هستن؟یا دیگه اخیرا همه به شغل شریف دزدی و امثالهم مشغولند؟برایتان سوال پیش نیامده چرا؟ یک بار در مجله ی همشهری جوان درباره ی این مرضوع نوشته بود البته نمیدانم در حاشیه ی پرونده ای علیه اعتراضات مردمی به سریال فاصله ها بود یا...
-
ترک محرمات
یکشنبه 16 مهر 1396 10:25
آیا زشت نمیباشد که انسان نوشابه و دلستر را ترک کند که وضعیت قندشان قرمز است ،اما کرور کرور شکلات میل بفرماید؟خودشان را نیز به کوچه علی چپ بزند که هوس کردم؟یا اعصابم خورد است باید یک طوری خودم را آرام کنم؟قبلا در پست "شنبه" درباره ی ترک عادت در شرایط پراسترس گفته بودیم اما این نباید بهانه شود.دارم از راستای...
-
جرم مادری
چهارشنبه 12 مهر 1396 19:06
جایی گفتم به نظر می اید در نظر یک کارفرما یک خانم متاهل مشابه کسی با جرم قتل غیر عمد و یک خانم متاهل باردار مشابه کسی با جرم قتل عمد است اما اشتباه میکردم. به نظر میرسد جرم مادری نابخشودنی تر از قتل عمد باشد.در این نگاه فردی که کسی را می کشد و به یک زندگی پایان میبخشد به مراتب مقبول تر است از کسی که ست که حامل حیات...
-
حسود هرگز نیاسود ٢
سهشنبه 11 مهر 1396 18:29
از نتایج حسادت و شک به احوالات دو گرم اضافه وزن که از ماست یا فندق کوچولو این می باشد که گویا ما دیگر وزنی اضافه ننموده ایم. بهله خدایا این مادران حسود را به راه راست هدایت بفرما الهی امین البته ما تلاشهایمان در راستای سلامتی هر دومان میباشد اما هر از گاهی شک میکنم نکند دارم زیاده روی میکنم و برای جیک سانتی متر فندق...
-
ارزشمندترین دارایی ١
سهشنبه 11 مهر 1396 12:13
هر از چند گاهی فرصتی پیش میاید تا بعضی چیزهاییً که نه لزوما از کتابهای دانشگاه بلکه لا به لای حرفهای استادها یاد گرفتیم در دنیای واقعی ببینم استاد موسفیدمان یک روز وسط آن هم اصطلاحات فنی قصه ای گفت که یک طورایی دهن کجی به درس خودش و ان همه ماشین الات و تکنولوژیشان بود که خودش داشت دانه دانه بازشان میکرد.فکر میکنید...
-
یعنی میشود؟
یکشنبه 9 مهر 1396 11:48
مهمان داریم و مراسم جایی نمیروم و آقای همسر دیر وقت از مراسم ها برمیگردد،حال و هوای تنها و خلوتی دارد خانه.همسایه ها مسافرتند.من فقط میتوانم فکر کنم یعنی میشود کسی انقدر راسخ و معتقد باشد که طفل شش ماهه اش را روی دستانش شهید کنند بعد بگوید خدایا این قربانی را از ما بپذیر؟ یعنی میشود پسری را که سالها خون دل خورده ای و...
-
خلوص اعمال
جمعه 7 مهر 1396 20:32
بله قرار نیست که من کلا برنامه های بهبود را کلا بیخیال شده باشم اما یه مساله ی مهم جدیدا پیش اومده که نمیدونم این کارا به خاطر انگیزه ی درونی خودم و برنامه های پیشین خودمه یا به خاطر فندق کوچولو هست. یه استاد محترمی مون میگفت "بچه رو تربیت نمیکنن،بچه تربیت میشه" یا این که میگن بچه ها اون چیزی نمیشن که ما...
-
گل یا پوچ ٤
یکشنبه 2 مهر 1396 22:57
بله ما در پیچ و خم طرح کارورزی بودیم که جایی یتیم نوازی نمود و ما را پذیرفت که به عنوان کارورز مشغول به کار شویم ولی خودش در سامانه وزارت کار به عنوان شرکت متقاضی ثبت نام نکرده بود ما که گفتیم اصل کار که شرکت بود را جور کردیم تازه اداره کار خوشحال هم می شود که ما خودمان یه سری کارهای مربوطه را انجام دادیم.و ما به...
-
تالیدومید،٥٠سال مبارزه
جمعه 31 شهریور 1396 10:55
کلا دارم به سلامت روانی خودم شک میکنم.آخه چرا من باید اینقدر خودآزاری و فندق آزاری داشته باشم .چند وقت پیش شبکه ی سلامت مستندی رو پخش کرد با عنوان "تالیدومید.٥٠سال مبارزه" تالیدومید یه دارویی بوده که حدود ٥٠-٦٠سال پیش برای کمک به رفع تهوع و بی خوابی زنان باردار فروخته میشده ولی بعد از مشخص شدن عوارضی که داشت...
-
افق بهبود
سهشنبه 28 شهریور 1396 10:04
چی بگم از دورنمای برنامه های بهبود که بیشتر تبدیل شده به دورنمای ابهام،یعنی سالمه؟یعنی سالمم؟یعنی میمونه؟یعنی من ضربه ی جبران ناپذیری به سلامتی ش وارد کردم؟یعنی الان که با استرس دارم بهش فکر میکنم بازم دارم بهش آسیب میزنم؟ خوب چی کار کنم؟نمیتونیم وانمود می کنیم هیچ اتفاقی نیفتاده ولی خوب هر چی بوده گذشته.نمیتونیم کاری...
-
شما یک واحد صنعتی ندارید؟
چهارشنبه 22 شهریور 1396 19:24
حکایت ما و مشت وزارت کار را تا انجا پیگیری نمودیم که ما رفتیم که اسم چهار تا شرکت که تحت عنوان یتیم نوازی ما را بپذیرند، در بیاوریم و برویم حضوری صحبت کنیم باهاشون بلکه بفهمیم میشود اصلا روی طرح حساب باز کرد و آیا واقعی ست یا نه،یا به التماس ما دلشان راضی شود که ما را بپذیرند که نشد که نشد. شال و کلاه کردیم رفتیم دفتر...
-
گل یا پوچ ٣
یکشنبه 19 شهریور 1396 12:24
بله ما در جست و جوی کار چرخیدیم نگران نتیجه ی مصاحبه و سلامتی مان بودیم روزهای پراسترسی را گذراندیم. سرما خورده بودیم و خوب نمیشدیم احساس کردم بدنم کلا تحلیل رفته یا میکروبها قویتر شده اند.زمستان یک سرماخوردگی را بدون دکتر طی کرده بودم و از خودتحویلگیری و مراعات غذایی خودم بسیار مشعوف بودم اما نزدیک فصل امتحانات بود...
-
عهدبشکن یا نشکن
سهشنبه 14 شهریور 1396 20:07
در روزاهایی نسبتا پر استرسی که میگذراندیم یک شب منزل مامان وسوسه گر بودیم که ایشان برای شام پیتزا از بیرون گرفته بود و خیلی اصرار کرد که بخورم من نمیخواستم:-( مامان هم هی گفت بخور منم به خاطر اینکه به کسی ظلم نکرده باشم یه برش کوچیک خوردم ولی احساس عهد شکنی نداشتم و ندارم چون چند دقیقه بعدش گلاب به روتون به انضمام...
-
گل یا پوچ ٢
سهشنبه 7 شهریور 1396 14:21
پست قبلی گل یا پوچ را که نوشتم فکر کردم از اون چیزی که میخواستم دور شدم من اینجا هستم که از خودم ادم بهتری بسازم نه اینکه فقط از در به در گشتن و نه شنیدن و ناامید شدن بنویسم ولی وا قعیت این است که یکی از این گل یا پوچ ها شوک عظیمی به من وارد کرد که هنوزم که هنوز است برایم کامل هضم نشده باید قصه ی تک تک مسابقات گل یا...
-
سریال گل یا پوچ قسمت ١
شنبه 4 شهریور 1396 22:20
سریال گل یا پوچ روزهای من از کجا شروع شد دقیقا نمیدانم.لزوما از روز بعد از فارغ التحصیلی نبود از قبلش هم مشت شیشه ای روزگار باز بود،هزاران فارغ التحصیل قبل از من بیکار بودند ولی باز تمام کردن دوره ی دانشگاهی انگار یک نوید برای بهتر شدن بود. بله ما فارغ التحصیل شدیم و روزگارمان در بین روزنامه های استخدامی در جست و جوی...
-
اندر احوالات ما و پزشکان 4
شنبه 28 مرداد 1396 22:19
به نظرم قصه های هزار و یک شب هم اینقدر طولانی نشده بود.اما شما کافی ست یک مامان نگران داشته باشید تا قصه ی عدم تطابق نمره ی چشم با عینک تا گردش در چرخه ی پزشکان مغز و اعصاب و چشم پزشکان ادامه پیدا کند.بله رسیدیم به اینکه چشم پزشک 2 گفت مشکلی نیست و مادر دوان دوان سراغ چشم پزشک 3 رفته و همینطور در تکاپوی نوبت از دکتر...
-
استرس نداشته باش
شنبه 28 مرداد 1396 06:03
چه راحت میشه گفت:استرس نداشته باش واین قسمت "نداشته باش"ش مدام تو گوشم زنگ میخوره.اینقدر که فعل مسخره ای به نظرم میاد:نداشته باش!حالا کار ندارم از نظر دستور زبانی درسته به این مکالمه توجه کنید: الف:خیلی استرس دارم ب:استرس نداشته باش(!!!!) خیلی مسخره به نظر میاد مگه نه؟ کاش امروز زودتر مشتشو باز کنه.خسته شدم...
-
با عشق،برای عشق ٢
سهشنبه 24 مرداد 1396 20:56
خوب خدا رو شکر مهلت انتخاب رشته سراسری تمدید شد تا ما هم بشینیم و برای عشاق دانشگاه قصه ببفایم. عرضم به حضور مبارکتان که ما یه مسیر مشخصی برای موفقیت تصور میکردیم و ان مسیر مدرسه -دانشگاه -کار بود.و رشته ها را با علاقه ای که در ذهنمان داشتیم بالا پایین کردیم و یک رشته را انتخاب کردیم با علاقه و هنوز هم رشته ام را دوست...
-
اندر احوالات ما و ؟
یکشنبه 22 مرداد 1396 12:36
احوالاتم چنان پیچیده شده که نمیدونم بنویسم اندر احوالت ما و چی؟یه هفته ست که به کل در تعلیق و سردرگمی به سر میبرم.حکایت من شده حکایت بازی گل یا پوچ.در جست و جوی کار و در قل قل خوردن بین کارمندان دولتی و دکترها و علامت سوالهای فراوان.انگار که دارم بازی میکنم میخوام بفهمم تو مشت بسته ای که هر روز باهاش مواجه میشم چی...
-
اندر احوالات ما و پزشکان ٣
چهارشنبه 18 مرداد 1396 09:20
با معرفی دکتر مغی ،دکتر چشم پزشک ٢ در بین وقتهای بسیار پرش ما را در بیمارستان پذیرفت و ما در حالی که از استرس یکی دو ساعتی زودتر راهی بیمارستان شدیم منتظر ماندیم و منتظر ماندیم و منتظر ماندیم از ساعتی که به ما گفتند گذشت و دکتر نیامد و ما در حین انتظار حتی یک لحظه هم درباره ی ms نیندیشیدیم . خیلی دور از ذهن بود.اخه...
-
اندر احوالات ما و پزشکان ٢
دوشنبه 16 مرداد 1396 18:56
خاطرتان هست که در پست اندر احوالات ما و پزشکان تا حایی پیش رفتیم که در شب تاریک با تاکید دکتر دنبال یه پزشک مغز و اعصابی بودیم که ما را اورژانسی همان شب ببیند خلاصه از حوزه ی دوستان و اشنایان اقای پدر یکی ما رو معرفی کرد به دکتری که اجازه بدهید ایشان را دکتر مغی صدا بزنیم (به خاطر اینکه دکتر مغز و اعصاب است و در حال...
-
با عشق،برای عشق
دوشنبه 16 مرداد 1396 10:30
بله بالاخره روز شگفت انگیز اعلام نتایج کنکور هم رسید.بین اقوام هم تعدادی از این نوگلان موجود هستند که من از هیچ کدامشان نه مستقیم نه غیر مستقیم نپرسیدم که چه کردین و چه نکردین.به هر حال از پیر تا میانسال فامیل که سال تا سال احوالات این بندگان خدا را نمیپرسیدند دیروز به طور پیوسته تماس گرفتند و این موجودات را مورد...
-
باید ادامه داد
شنبه 14 مرداد 1396 23:52
شبها با تقلای یکی دو ساعته خواب میرم .روزها فقط ٥تا٢٠ثانیه بعد از بیداری حالم عادیست اون چند ثانیه ای که هنوز لود نشدم و کل قضایای این مدت هنوز توی ذهنم بالا نیامده.بعد از ان در کل طول روز فقط صدای قلبم تو گوشم هست که بلند تر از همیشه میزنه.نشسته ،خوابیده،وقتی راه میرم،وقتی تو ماشینم وقتی تو اتوبوسم وقتی غذا میخورم...
-
اندر احوالات ما و پزشکان
چهارشنبه 11 مرداد 1396 13:58
عینکمان شکسته بود و حسش نبود دوباره بریم چک کنیم.در نتیجه از روی عینک قبلی مان گفتیم عینک جدید را بسازند.یه چیزی سر جاش نبود حالا یا نمره ی چشم ما عوض شده بود یا عینک ساز قبلی بد ساخته بود یا عینک ساز جدید مشکل داشت.خلاصه با عینک راحت نبودیم رفتیم پیش چشم پزشک شماره ١ ،یه ازمایش نمیدونم چی چی نوشت و ما رفتیم که به...
-
شورش
سهشنبه 10 مرداد 1396 16:44
حکایت من و یادداشت دکتر رجبی درباره ی ترک عادات در شرایط استرس زا داره به جاهای جالبی میرسه تازگی ها فکر میکنم تو شرایط استرس زا انگار میخوام کلا شورش کنم میگم در این شرایط خیلی سخت بیام یه تصمیم خیلی خفن در مورد یکی از عادتای خیلی سرسختم بگیرم .اگر دنیا باهام لج شده من بیشتر باهاش لج کنم و خیلی بهتر بشم.جدا یه...
-
تاج نامرئی
پنجشنبه 5 مرداد 1396 22:11
حکایت ما و فست فود و نوشابه کماکان در جریان است.مهمان داشتیم و طبیعتا به طور پیوسته نوشابه در یخچال موجود بود. ترک نوشابه و فست فود با هم از ان تصمیم های یه خورده متهورانه به نظر میرسید ولی در واقع این طور نبود.من برای دلگرمی نوشابه را هم تحریم کردم چون میدونستم که قبلا رکورد پنج ساله دارم و میتوانم،یک بار که ادم...
-
مقاومت تا کی؟
دوشنبه 2 مرداد 1396 00:55
خیلی وقت نیست که از باقالی فروشی برگشتم.به طور همزمان نزدیک به 13نفر اومده بودند که 70درصدشون به مدت 2 تا 4 ساعت به تناوب داشتند دعوا و مرافعه و در لحظات ایده ال با صدای بلند صحبت میکردند.اوایل در این شرایط میگفتم بابا یه چیزی من از جیب خودم میدم بهتون ولی دست بردارین(که هیچ وقت هم به نتیجه نمیرسید)اما تازگی ها فکر...
-
دانشگاه غازها
چهارشنبه 28 تیر 1396 10:13
رشد فوق سریع علم در ایران بر کسی پوشیده نیست منتها من فکر میکنم قبل از این که این رشد تبدیل به سرطان شود باید فکری کرد. عرضم به حضورتون که ما یک اشتباهی کردیم یک پروژه ی در دانشگاه برداشتیم و خیلی خوشحال بودیم که یک پروژه ی عملی است و نه صرفا کاغذی، چشمتان روز بد نبیند اینقدر مثل کدو قل قلِ زن این طرف و ان طرف پرت...