افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

یوسف گمگشته باز امد اما کماکان غم بخور

چکی که تو پست قبلی (رودربایستی)گفتم گم شده،پیدا شدبرای یه مدت کوتاهی خوشحال شدم.فامیل شماره ی1 هم برگشت و طی مکالمه حضوری پی بردیم که چقدر بیخود برای ضرر و زیان احتمالی ایشان غصه خوردیم.از غصه که فارغ شدیم هیچ تازه کار به جایی رسید که  ادامه مطلب ...

رودربایستی

درمجموعه ی خوب وبد صفاتم،رک بودن و رودربایستی نداشتن ،(نه لزوما به عنوان یه صفت مثبت)برای اطرافیانم بیشتر شناخته شده است.و نمیدونم چرا باید دقیقا توی یه لحظه ای که باید همچین صفتیم خودشو نشون بده ،چنان محو میشه که از انگار از ازل وجود نداشته.بنده خدایی از اقوام(مثلا میگیم فامیل1) یه جنسی داشت که اوایل ما ترغیبش کردیم بفروشش،بعد ازمدتی که قیمتش اومد پایین و ارزش فروختن نداشت منصرف شد وخودشم متمایل شد که نگهش داره،مدتی بعد از انصراف فامیل1 از فروش،فامیل دیگه ای(مثلا میگیم فامیل2) اومد و دیدش و پسندید و چون قبلا هم سر فروشش با هم صحبت کرده بودن برش داشت که ببرش(جنسش دست ما امانت بود خودش هم رفته بود سفر) گفت باهاش تلفنی صحبت میکنم.خلاصه تلفنی صحبت کردند و فامیل1 هم نه گفته بود" آره "نه گفته بود" نه" فقط گفت  افق نماینده و وکیل من.برداشت اولیه من این بود که شاید خودش تو رودربایستی قرا ر گرفته(چون قبلش گفته بود قطعا خودم میخوامش)  ادامه مطلب ...

گرما و غرغر کردن

هوا گرمه مگه نه؟آدم میره بیرن شرشر عرق میکنه و اعصابش خورد میشه.جایی خوندم که طی یه تحقیق علمی دانشمندا به این نتیجه رسیدن که بدلیل تاثیر گرما روی فعل و انفعالات شیمیایی بدن ،گرما میتونه باعث پرخاشگری بشه 1
خیلی گرما بده مگه نه؟ولی من دیگه از پارسال تا حالا بابت گرما غر نمیزنم در حالی که واقعا شرشر عرق می ریزم و گرمم میشه.احساس پیشرفت عظیمی بهم دست داده ولی کارایی دیگه ای هست که میتونم جای غرزدن انجام بدم:
 
ادامه مطلب ...

باقالی

برگشتم و از بین باقالی ها همان شغل سابق  را برداشتم،کارد بزنی خونم درنمی آد با این مواجهه ی دردناک و مستاصل وار  با این  واقعیت  

ادامه مطلب ...

شال و کلاه برای جنگ

دارم برای یه کار بانکی حاضر میشم.با تمام سلولهای مغزم و قلبم میدونم و حس میکنم دارم برای جنگ آماده میشم.هر چقدر هم حساب کتاب میکنم و برای خودم روضه میخونم آخرش میرسم به همین حس و حال جنگ. اصلا هیچی به هیچی ش هم معلوم نیست که بشه یانشه،منم هنوز نرفتم سراغش شاید دو سه ماه طول بکشه ولی باز از خودم میپرسم مجبوری بری جنگ؟الان میگم نه شاید دو سه ماه دیگه مجبور بشم اون وقت دیگه کار از کار گذشته