باید میرفتم ازمایش بدهم،آن هم اول صبح و ناشتا.این روزهای که در حالت عادی اش هم جان ندارم چه رسد سر صبح و گرسنه.به هر زحمتی از جا کنده میشوم میروم ازمایش میدهم و ادامه مطلب ...
تا حالا اینقدر درگیر شمردن روزها و انتظار بودم که به آن طرف قضیه نگاه نکرده بودم
ادامه مطلب ...دنبال کار بودم (و هستم) و عصبانی و درمانده از گشتن و نیافتن جایی که ما را بدون سابقه کار بپذیرد
ادامه مطلب ...میخواستم و میخواهم بهتر شوم ،از خیلی چیزهایی که اطرافم نمیگذارند خوبتر شوم غصه میخورم ادامه مطلب ...