افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

بستری از گلهای سرخ

زندگی م روی یه دور تندی افتاده که کلا شده ام دونده ی دوی سرعت.غیر از سر کار رفتنم و نی نی کلا وقتمون رو اشغال کرده  ادامه مطلب ...

میخوام کم بیارم اما میگم "دل قوی دار"

 

وای، باران؛

باران؛

شیشه پنجره را باران شست .

از دل من اما،

چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

آسمان سربی رنگ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .

می پرد مرغ نگاهم تا دور،

وای، باران،

باران،

پر مرغان نگاهم را شست .

خواب رویای فراموشیهاست !

خواب را دریابم،

که در آن دولت خواموشیهاست .

من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،

و ندایی که به من میگوید :

گر چه شب تاریک است 

دل قوی دار،

سحر نزدیک است 

دل من، در دل شب،

خواب پروانه شدن می بیند .

مهر در صبحدمان داس به دست

آسمانها آبی،

پر مرغان صداقت آبی ست 

دیده در آینه صبح تو را می بیند .

از گریبان تو صبح صادق،

می گشاید پرو بال .

تو گل سرخ منی

تو گل یاسمنی

تو چنان شبنم پاک سحری ؟

نه؟

از آن پاکتری .

تو بهاری ؟

نه،

بهاران از توست .

از تو می گیرد وام،

هر بهار اینهمه زیبایی را .

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو !

افق گمشده بهبود

کلیه ی برنامه های بهبودمان انگار تعطیل شده فقط اینکه بدوم  ادامه مطلب ...

خطر بلعیده شدن توسط اژدهای کوچک

شگفت انگیز نیستن؟بچه های این دوره زمونه رو میگم ،سیر وقایع زیر رو دنبال کنید :

در گردهمایی فامیلی عیدانه:

مثلا من:آقای همسر ،صبح چی خوردی؟ 

آقای همسر:نون و حلوا

(مانی ،جیگیمیل سه ساله در حال گوش دادن میباشد)

چند دقیقه بعد ،در حال نجات دادن زوج شکلات باقی مانده در ظرف از دست مانی ،به عنوان باقیات صالحات برای آقای همسر(شایان ذکر است که مابقی را خود جناب مانی خان ،اژدهای شکلات خور سه ساله ،قلع و قمع کردند)

مانی با چشمان جست و جوگر و حق طلبانه دوتا شکلات باقی مانده را از ما طلب میکند:میگویم اینا برای آقای همسر هست.

میگه :آقای همسر حلوا خورده!

و طبیعتا انسان ترجیح میدهد ذوق کند و اصلا پررویی این نسل را در نظر نگیرد و ثواب و محبت همسرانه را بیخیال شود و شکلاتهای باقی مانده را دودستی تقدیم این اژدهای دوست داشتنی کند.

بهار من

دیشب خواب دیدم آمده بودی چند ماهه شدی ،نمیدانم چند ماهه فقط میدانم از آنهایی بودی که نمیترسم بغلشان کنم مثلا شش ماهه و این حدودها! 

ادامه مطلب ...