لبخند مونالیزا (زن خوشحال؟زن ناراحت)۱

(از سلسله مباحث مادر شاغل شدن یا بیکار شدن افق خانمی *)یادم هست خیلی وقت پیش یه 

 فیلم دیدم در باره ی یه دختر که دغدغه ش تحصیل تو ی هاروارد بود و د ست داشت فیزیک بخونه و براش حرکت و تعادل کسایی که پاتیناژ کار میکردن جالب بود

و خانواده شم تحصیل کرده یا بالاخره حامی ش بودن

برای این کار میره یه مدرسه ی اسکیت و که این موضوع رو بررسی کنه و اون مدرسه مال خانمی بود که خودش قبلا حرفه ای کار میکرد و حالا آموزش میداد و دختر خودش هم داشت برای این رقابت و نمایش آماده میشد

برای اینه گیج نشیم

و من اسم فیلم رو هم یادم نمیادبیاین اسم بذاریم: دختر عشق فیزیک رو مادام کوری و اون خانم صاحب مدرسه ی اسکیت رو اقدس خانم و دخترش رو شراره بنامیم(چه کردم با سناریو فیلم اصلا شاهکار!)

روزی مادام کوری پا میشه میره مدسه اسکیت  اقدس خانم و داشته از تمرینا فیلم میگرفته که بعدا بررسی ش کنه  که ناگهان اقدس خانم سر میرسه و دوربینو میگیره و میگه نمیشه فیلم بگیره چون اینا(که شراره دختره خودشم توشون بوده) دارن برای رقابتی اماده میشن و این جریانا و میپرسه تو اصلا برای چی میخوای فیلم بگیره

مادام کوری هم عشق به فیزیک هاروارد رو مطرح میکنه

اقدس خانم هم میفرمان که میتونی ثبت نام کنی تو مدرسه ی ما و خوب همه چیرو عملی ببینی خودت و از تمرینای خودت برای اون جریان فیزیک استفاده کنی منم مربیتم

مادام کوری هم میگه باشه  و تمارین رو شروع میکنه

و ادامه دارد اگه فندق گذاشت