این ضرب المثل مشهور و شنیدین؟
"سه پلشک اید و زن زاید و مهمان برسد"
حکایت من شده در گیر و دار فندق داری ،روزایی که وقت نکردم دندون پانسمان موقتم رو درست کنم و و شرایط کاری همسر و مادر و هزینه ها و غیره به ما زنگ زدن از شهر دور دور که برای کار بیاین!!!
حالا من دارم با فندق میرم شهر غریب ،خونه نداریم،جا نداریم،افتادم تو فکر رفتن یا نرفتن.حالا رفتم چطوری با من و بچه م برخورد میکنن؟خرف مرخصی زایمان یا شیردهی هم که اصلا!خونه و اجاره های اونجا چطوره؟دندونم رو چی کار کنم؟فندق و مسافرت هوایی؟زمینی؟؟هنوز دکتر مغز و اعصاب نبردمش.کی اسباب کشی کنم ؟بعد نرم اونجا بعد از اتمام قرداد اولیه ازمایشی بگن برو دیگه نمیخوایمت و هزار فکر دیگه
حتی میخوام بگم دعا کنید نمیدونم بگم برای چی دعا کنید!
این شعر طویل هم حکایت ماست
سه پلشک آید و زن زاید ومیهمان برسد
عمه از قم برسد، خاله ز کاشان برسد
خبر مرگ عمقلی برسد از تبریز
نامهی رحلت دائی ز خراسان برسد
صاحب خانه و بقال محل از دو طرف
این یکی رد نشده، پشت سرش آن برسد
طشت همسایه گرو رفته و پولش شده خرج
به سراغش زن همسایه شتابان برسد
هم بلایی به زمین میرسد از دور سپهر
بهر ماتمزدهی بی سر و سامان برسد
اکبر از مدرسه با دیدهی گریان آید
وز پیاش فاطمه با ناله و افغان برسد
این کند گریه که من دامن و ژاکت خواهم
آن کند ناله که کی گیوه و تنبان برسد
کرده تعقیب ز هر سوی، طلبکار مرا
ترسم آخر که ازین غم به لبم جان برسد
گاه از آن محکمه آید پی جلبم مأمور
گاه از این ناحیه آژان پی آژان برسد
من در این کشمکش افتاده که ناگه میراب
وسط معرکه، چون غول بیابان برسد
پول خواهند زمن، من که ندارم یک غاز
هر که خواهد برسد، این برسد، آن برسد
من گرفتار دو صد ماتم و روحانی گفت
سه پلشک آید و زن زاید و میهمان برسد
غلامرضا روحانی
http://shereparsi.blogsky.com/1387/03/07/post-37/
نه والا،...همین الان ،همین جا خوندیم



توذهنم تصویرساخت،...فاطمه واکبر بامزه بودن ،...با این اوصاف شعر، بچه سوم بدنیا اومده بودواضاع قاراژمیژ ...وسط معرکه چون غول بیابان برسد
بگذریم،...
الهی هرچه خیرومنفعته؛همون براتون باشه..مامان افق نازنین،...
اینم بار ادبی وبلاگ ما!