بهتون گفتم به خاطر کم شدن حرکت جنین یه با رفتم بیمارستان و کلا پشیمون شدم که بیمارستان زایمان کنم حتی!(باور کنید در این حد)،و چند هفته بعد با دو دلی به خاطر یک سری علائم کوچیک ،داشتم خودخوری میکردم که برم بیمارستان یا نه،نهایتا دل به دریا زدم و رفتم ،بعدش همه چیز مثل برق و باد گذشت مثل یک کابوس هنوز جلوی چشمم هست ،سزارین اورژانسی و گفتم واقعا اگر به خاطر ترس نمیومدم چه بلایی سر فندق میومد؟
خدارو شکر،الهی شکر















قدم فندقی مبارک عزیز دلم
خدارو شکراوکی هست،الهی شکر
آخ خداااا آخ،...
مراقب خودتون و فندقی تون باشن عزیزدلم
ممنون
مامان افق؟سزارین اورژانسی یعنی فندق مون بدنیا آمد



الهی من برای صبروطاقت مادرانگی تون بمیرم
مامان افق؟قلبم داره میاد تو دهنم
عزیزمی شما
فندق کوچولو برای خودش خورده بود و خوابیده بود و قبل از به دنیا اومدن پی پی کرده بود به خاطر همین سزارین شدم
تو بیمارستان هم از سرش سونو گرفتن و دو تا دکتر اطفال دیدنش گفتن اوکی هست