کاری ازم برنمیاد.بالاخره بعد از بریدن هم آدم باید شروع کنه فعالیتای مثل وبگردی و کتاب خوندن هم نتونست کمکم کنه.فقط میدونم باید از خونه بزنم بیرون.کجا؟ نمیدونم.خونه ی مامان اینا هم نه.کلا بیرون.باید شروع کنم خودم را اینقدر غرق چیزی کنم که گذران این روزها برایم اسان شود.یه تقسیمات سلولی و نحوه ی جذب آهن و ماهیچه های قلبی و هزان کار دیگری که خودشان دارند انجام میشوند فکر نکنم و استرس نگیرم.این روزها هم بالاخره هرچند سخت و کشدار میگذره و نی نی ما هم میاد.شاید عشق مادری فقط با هورمون های x,y,z سر زایمان تولید نمیشود. انتظار هم بهش کمک میکنه.قطره قطره
خدا پشت و پناه تون باشه
ممنون
امیدوارم مادری حداقل یه خورده اراده مو محکم تر کنه