درد سخت

درمورد زایمان و دردش حرف زیاد شنیدم.  خوب من تجربه ای ندارم از این بابت ،اما احساس میکنم سخت تر از انتظار نباشد.انتظار و ابهام و بلاتکلیفی.

آن موقع ها میگفتم چرا بارداری را هفته به هفته میگویند،و مثل قدیم ماه به ماه نمیگویند.کار به چند و چون علمی اش ندارم  اما مغز آدم منفجر میشود از اینکه ٢٨روزی که مثل ٢٨قرن میمانند بگذرد تا تو یکی به تعداد ماه هایت اضافه کنی.اما اعلام بر حسب هفته ،خوب ٧قرن طول میکشه که یکی اضافه کنی و کمی دلخوش کن تر است.هر چند کل زمان انتظارت همان است ولی خوب این ریز تقسیم کردن ها کمی درد انتظار را تسکین میدهد.

الان میتوانم با عینک خوش بینی کمی به آن یک ماه که با بی خبری سپری شد نگاه کنم هر چند دغدغه و نگرانی کارهای کرده و نکرده ی آن هنوز هم از ذهنم بیرون نرفته.

آی امان از این انتظار،امان از این درد سخت.

روزای سخت میگذرن،آدمای سخت میمونن.