افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

آرزوهای خطرناک

زمان به کندی جلو میره و بیکاری باعث میشه هزاران فکر و خیال عجیب غریب سراغم بیاد که گاهی منتهی میشه به  

 آرزوهای عجیب و غریب.

فرقی نمیکند کجا ،هر از گاهی که بیرون قدم میزنم ،فقط بچه ها را میبینم به خصوص کوچولوتر هایشان،جاهایی که فرصت میشود خیلی کوچول تر هایشان (در حد چند ماهه)را ببینم که دیگه بدتر.افسردگی پیش از زایمان (همچین چیزی داریم ؟!)میگیرم ! احساس میکنم چند قرن دیگر باید منتظر باشم ؟چرا نی نی ما زودتر نمی آد؟ مینشینم به فکر و خیال که بیاید من چطوری از پسش برمی آیم؟بعنی میتوانم؟من که حوصله ی رسیدگی به زندگی دو نفره بالغ را ندارم، و هر روز در مرز حال خوب یا بد روی تیغ راه میروم ،برای این فرشته ی کوچولو چطور مادری خواهم بود؟چطور خوشحالش کنم؟چطوری خوب تربیتش کنم؟چرا زودتر نمی آید که من مامان واقعی باشم ،من که بهش امید بسته ام که شاید این کاری ست که من قرار است در آن موفق باشم،(هر چند نمیخواهم فندقم بشود باغچه ی آرزوهای من)این شغل و حال خوبی ست که من دنبالش میگشتم.پس چرا نمی آید؟زودتر بیاید که من منتظرم خودم را در این افق امتحان کنم.اصلا امتحان هیچی،بیاید فقط همین،بیاید که دلگرمم کند ،وجود بالفعل داشته باشد،صدای نفس هایش را بشنوم،دستهایش را مستقیم لمس کنم نه اینکه بین چند لایه سلول و مایع حسش کنم و از مانیتور بی احساس به شکل نقاط سیاه و سفید ببینمش.

بعد که میخواهم دعا میکنم که زودتر بیاید ،میگویم خوب است هفت ماهه بیاید؟بعد مشکل به هم بزند و غصه بخوری بابت این خواسته ات؟به اینجا که میرسد سکوت میکنم ،آرزویم راقورت میدهم ،میروم توی همان فاز افسردگی پیش از زایمان،میگویم کاش زمان مرا به چیزی مشغول کند تا ٩ ماهش کامل به سر آید.فعلا دلم را به نگاه دورادور به کوچولوهای مردم راضی نگه میدارم.

گاهی پیش خودم میگویم  چه خوب که یک مدتش با بی خبری سپری شد!

نظرات 1 + ارسال نظر
سارا... شنبه 18 آذر 1396 ساعت 14:03 http://myhappyframes.blogsky.com/

سلام...

هنوز پستهای قبلی رو نخوندم.... البته یکی دوتا قدیمی ها رو خوندم... ولی نظراتش بسته بود...

برای همین نمی دونم چند ماهه باردار هستی ... اما به هر روی بهت تبریک میگم....... مادر شدن به نظر من بزرگترین چالش زندگی هر زنیه... اصلا نمیشه گفت که سخته یا آسونه ....... اگر عشق رو تو وجودت پرورش بدی و ...همه ی سلولهات رو پر کنه .........اونوقت بهترین و بزرگترین لذت زندگیته ...... اما بدون عشق ... یا با عشق کم ... میشه سخت ترین روزها و شبهای عمرت ...
امیدوارم عاشق مادرشدن و مادری کردن باشی ..... و از تک تک لحظات نابش لذت ببری .......بخصوص از دوران بارداری و دوران نوزادی فرزندت که ......واقعا عمیق ترین شادی ها رو میتونی ازش دریافت کنی....... فقط بایدخودت باخوای......

خواستن که میخوام لذت ببرم ولی دیگه از این بالقوه بودن خسته شدم.
ممنون که بسته بودن نظرات پستای قدیمی رو گفتی اصلاحش کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد