افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

قوی؟ضعیف؟طبیعی؟

نمیخواستم اینطور شود.هنوز در فکر راه و چاره برای رفتن سر کاری حتی نیمه وقت ،حتی بدون حقوق و مزایا بودم.اما  انگار زیادی تند رفتم.با یک کار کوچک خانه به نفس نفس می افتم،کار کوچک خانه که چه عرض کنم با گفتن چند تا جمله ی پشت سر هم احساس میکنم که دیگرنفسم یاری نمی کند و الان است که خفه بشوم.من میخواستم قوی باشم،حالا که فندق کوچولو آمده (حالا کمی سر زده یا غیر منتظره) باید قوی تر هم باشم اما فقط احساس میکنم روز به روز ضعیف تر شده ام.میخواهم خودم را قانع کنم میگویم نه طبیعی ست بالاخره الان یک بدن دارد برای دو نفر کار میکند ،اما آخر الان خیلی زود است که من از پا بیافتم.فکر کنم من زیادی تنبل و افسرده شدم به خاطر خانه نشینی مطلق.نه گرسنه میشوم نه تشنه ،نه خوابم می آید .همه اش دو به شکم که اگر برگردم به باقالی فروشی بهتر نمیشوم؟حالا هر چند که همه ی آمال و آرزوهایم را لا به لای باقالی  ها دفن کنم.مگر حالا که خانه هستم به کدامشان رسیده ام؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد