افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

گل یا پوچ ٤

بله ما در پیچ و خم طرح کارورزی بودیم که جایی یتیم نوازی نمود و ما را پذیرفت که به عنوان کارورز مشغول به کار شویم  ولی خودش در سامانه وزارت کار به عنوان شرکت متقاضی ثبت نام نکرده بود 

 ما که گفتیم اصل کار که شرکت بود را جور کردیم تازه اداره کار خوشحال هم می شود که ما خودمان یه سری کارهای مربوطه را انجام دادیم.و ما به خوابمان هم نمیدیدیم که ما را روز اول به سمت مدیر تولید منصوب بفرمایند (شرکت کوچکی بود و سیستمش سهل گیرانه تر )حالا به خاطر اینکه ما در قالب  طرح رایگان کارورزی آمده بودیم،بود  یا به واسطه ی این در و آن در زدن  و معرفی از طرف شهرک صنعتی و هزار جای دیگری که ما رو انداخته بودیم بود خلاصه هر چه بود راهی شدیم به همراه فندق کوچولویی که کسی نباید ازش خبردار میشد.چون تجربه ی کاریابی ما نشان داده بود که اگر در نگاه کارفرما خانم متأهل با کمی ارفاق شبیه به آقای مجرم با جرم قتل غیر عمد است حتما خانم باردار دیگر قاتل با جرم قتل عمد است.(بعد هی بیایند تز بدهند که چرا تمایل به ازدواج و بارداری در سنین جوانی نیست و جمعیت سیر نزولی گرفته و إل و بِل).روز اول کمی درباره ی کار کارخانه صحبت کردند وخط تولید را دیدم و چون هنوز من رسماً  بیمه نداشتم قرار شد برای شروع یک سری کارهای پایشی و برنامه ریزی را که در دفتر بود و خطرات احتمالی حضور در خط تولید را نداشت را انجام بدهم بلکه کمی احساس مفید بودن کنیم.و نمیدانید با چه استرسی روز اول را گذراندم از ترس فندق کوچولو از ترس عبور از جلوی ازمایشگاه از ترس صحبت با مسئول آزمایشگاه شیمیایی در آزمایشگاه از ترس نفس کشیدن و استنشاق مواد شیمیایی و اینکه جرات نداشتم بگویم یک جای دیگر درمورد داده ها صحبت کنیم بالاخره مرا انجا در قالب یتیم نوازی پذیرفته بودند،چی میتونستم بگم؟بگم نسبت به بوهای مواد ازمایشگاه حساسم؟یا به جرم اصلی ام که بارداری بود باید اعتراف میکردم؟ 

خلاصه روز دوم رفتم و در دورترین نقطه ممکن از ازمایشگاه نشستم و سر کردم توی کار خودم.روز بعد ممیزی داشتند یک سری داده و امار باید جمع و جور میشد خلاصه تا ظهر  انجا بودم و فرصتی شد که در کنج نشینی وضع و اوضاع کارکنان و شرکت و اینها را رصد کنم شرایط خوب طبیعتا مثل فیلم ها نبود.دیدین تو این فیلمها بنا به دلایلی که عرض میکنم همه توی یه شرکتی چیزی دارن کار میکنن صبح میرن چهارتا کاغذ میبینند یه گشتی توی خط تولیدشان یا شرکتشان هم نمیزنند یا میزنند و خط اتوی شلوارشان هم از تیزی نمی افتد و به زیردست و بالادست حرفهایشان را با منطق و احترام  منتقل میکنن و طرف هم با طیب خاطر چند تا کلیک میکند و فرم امضا میکند و تمام؟من که با یه گشت کلهم رنگ لباسم برگشت و توی همان دفتر با چه میزان دعوا و مرافعه ی چک برگشتی و بحث با راننده و مواد اولیه و نقد نشدن چک و حقوق عقب افتاده ی کارگر و إل و بِل یک ساعت ور رفتن با سیستم و فرمهای ناقص و کلیک های به سختی پاسخ دهنده و  غیره و غیره  مواجه شدم.اینجا هم اولین جایی نبود که اینها را میدیدم.کاش یه خورده تلویزیون واقع گرایانه تر این کار کردن را تصویر میکرد.خلاصه آن روز گذشت روز بعدش به خاطر بازرسی من نرفتم و گفتم برای اینکه کاری کرده باشم به اداره ی کار سری بزنم.در این حین با مسئول مربوط به اموزش یکی دیگر از شرکتهایی(بهش میگیم٢) که قبلاصحبت کرده بودم و قبلا (قبل از این شرکتی که ما اسمش را میگذاریم شرکت ١)موافقت کرده بود دوباره صحبت کردم .قبلا درباره ی کارورزی میدانست(شرکتشان در طرح ثبت نام کرده بود) و رزومه و پروژه های دانشجویی ام را که برایش توضیح دادم گفت باشه و شما رو میذازیم تو اولویت و از سامانه ی کارورزی شما را انتخاب میکنیم.زنگ زدم پیگیر شدم گفت سامانه انگار قفله و نمیتونم کارورز انتخاب کنم.و ما شال و کلاه کردیم رفتیم اداره ی محترم کار و مجدداً  خدمت کارشناس مربوطه شرفیاب شدیم و قضیه ی شرکت ٢ را که فقط تلفنی صحبت کرده بودیم را که گفتم فهمیدم کلا باید قید شرکت ١ که نیامده ما را کلی تحویل گرفته بود و دو روز همینطوری اجازه  داده بود انجا باشیم را بزنم.چرا که ان شرکت  محترم٢که خودش از قبل ثبت نام کرده بود هنوز بررسی و تایید نشده بود  تا چه رسد که شرکت ١ که اگر همین امروز هم ثبت نام کند تا این کارشناس محترم با سرعت موشکی شان بررسی های شرکت های قبلی را ادامه بدهد تا به ایشان برسد احتمالا ما از دایره ی شمول طرح کارورزی از نظر زمان فارغ التحصیلی خارج میشویم.از خانمه میپرسم حداقل بهم بگین چقدر طول میکشه؟میگه نمیدونم این طرح تازه اومده خیلی کار داره (تازه منظورشان اوایل بهمن ٩٥ است)پیش خودم حساب میکنم از اون موقع تاحالا یه جنین میتونسته دیگه مراحل تکاملش رو طی کنه و دیگه کم کم بدنیا بیاد.این خانم اگر هفته ای چهارتا شرکت و هم بررسی میکرد الان با دو هفته تعطیلی مطلق که بهش بدیم حدودا ١١٠تا شرکت رو باید بررسی کرده باشه حالا امار عملکردش واقعا چقد بوده نمیدونم.ولی اون روز هم انگار یه مشت دیگه خورد تو صورتم که اینم پوچ.این مدت که دنبال کارای این طرح بودم و البته به دلایل متعدد دیگر باقالی فروشی رو هم نرفتم و دیگه یه طورایی رسما خداحافظی کردم .دیگه بیکار و بیعار تو خونه نشستم.و روزا یکی از یکی پوچ تر دارن میگذرن البته من یادمه که به خودم قرل دادم از دنیا شکایت نکنم و به جاش خودمو بهتر کنم و بله برای اونم برنامه ها  گذاشتیم و برنامه ها سپری کردیم که سر فرصت در یه پست دیگه به همراه  اون دلایلی که درباره ی فیلم ها و شرکتها  قرار شد بگم ،صحبت خواهم کرد.

دنیا هر چی باشه هر چقدر پوچ یا بی رحم ،من هموز خودمو دارم هنوز باید برم جلو.

نظرات 1 + ارسال نظر
ربولی حسن کور دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت 14:30 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
عجب انگار هر شغلی مسائل مربوط به خودشو داره

سلام
بله.تازه من قسمتای مهیب ماجرا رو نگفتم اما واقعا کیه که بدونه هیچ کاری حتی بقالی هم بی دردسر نیست.اما مساله غم انگیزتر الان اینه که علی الحساب من شغل که چه عرض کنم همون فرصت ارائه خدمت رایگان رو هم ندارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد