چی بگم از دورنمای برنامه های بهبود که بیشتر تبدیل شده به دورنمای ابهام،یعنی سالمه؟یعنی سالمم؟یعنی میمونه؟یعنی من ضربه ی جبران ناپذیری به سلامتی ش وارد کردم؟یعنی الان که با استرس دارم بهش فکر میکنم بازم دارم بهش آسیب میزنم؟ خوب چی کار کنم؟نمیتونیم وانمود می کنیم هیچ اتفاقی نیفتاده ولی خوب هر چی بوده گذشته.نمیتونیم کاری برای قبل کنیم.از الان به بعد هر کاری لازمه میکنم ولی هر قدم یه شوک بزرگ.إ این جا اینطوریه.این کمه .اون زیاده.این ممکنه باعث این مشکل در جنین بشه.اون ممکنه باعث سقط جنین بشه....
به خودم میگم این همه سال نباید تو فکر این می بودم که سلامتی ام در چه وضعیتی ست؟قرنها پیش هم من برنامه ی رژیم داشتم چرا جدی دنبالش نکردم؟چرا هیچ وقت به ذهنم نرسیده بود از کجا ویتامین D بدنم تامین میشود؟چرا جدی ورزش نکردم؟فقط کنکور دانشگاه درس؟مخاطب حرفم هجده ساله هایی که کله شان داغ کنکور و نتیجه ی خوب و بدش هست،هستن.یه کم بیشتر تو فکر سلامتی تون باشین،حتی اگر هیچ کس از اطرافیان و وزرا و نهادها به شما این اولویت و یادآوری نکنن
من میخوام سالم باشم.من میخوام سالم باشی .لطفا من میخوام دوام بیارم.میخوام دوام بیاوری فندق کوچولو.
سلام
من که زیاد سردرنیاوردم چی شد!
سلام.پستای قبلی رو نخوندین؟