افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

اندر احوالات ما و پزشکان 4

به نظرم قصه های هزار و یک شب هم اینقدر طولانی نشده بود.اما شما کافی ست یک مامان نگران داشته باشید تا قصه ی عدم تطابق نمره ی چشم با عینک تا گردش در چرخه ی  پزشکان مغز و اعصاب و چشم پزشکان  ادامه پیدا کند.بله رسیدیم به اینکه چشم پزشک 2 گفت مشکلی نیست 

 و مادر دوان دوان سراغ چشم پزشک 3 رفته و همینطور در تکاپوی نوبت از دکتر نوکو کوکو (مغز و اعصاب) بود که از سفر برگشته بود.اول چشم پزشک 3 ما را پذیرفت و تایید کرد که مشکلی نیست و من شخصا خسته شده بودم ولی هنوز تکاپوی نوبت گیری از دکتر نوکو کوکو ادامه داشت.واقعا نمیدونم چی شد که بیخیال شدیم هم من هم مامان.شایدچون دکتر مغی (اولین دکتر مغز و اعصابی که ما رو دید) هیچ حرفی از ms نزده بود و درواقع فکر میکرد بیشتر یک مشکل چشمی ست و به خاطر همین ما را به چشم پزشک معرفی کرده بود.و قضیه یک دفعه تمام شد.رفتیم پیش یک بینایی سنج و نمره ی چشممان را در اوردیم و حالا انگار قرنها از قضیه گذشته.

البته این پست یک پی نوشت طولانی باید داشته باشد در جواب دکتر علوی و ربولی در پست قبلی "اندر احوالات ما و پزشکان 3 ".من واقعا نمیدونم جنبه ی طنز ماجرا چقدر مشهود بوده رجوع به اسم های دکتر "نوکو کوکو" و بیمارستان "نونو" و دکتر "مغی" .من تصور نمیکردم از متن من اینطور استنباط شود که من گفته ام چشم پزشک 2 کم برای من وقت گذاشته یا پیش خودش گفته چون من مریضی  با یک پیچ گوشتی توی چشمم نیستم نباید مرا می دیده.من خودم از قرارگیری در ان وضعیت متعجب بودم مدام از خودم می پرسیدم:"من اینجا چی کار میکنم؟".میدانم در اقیانوس دیدگاه ها و انتقادها و گلایه ها درباره ی پزشکان و سیستم درمانی و این جور مسائل چه طوفان و بلبشویی ست.با پزشکان هم به مشکل برخورده ام ولی  نمیخواستم درباره ی اینطور مسائل صحبت کنم. اینقدر آنتن همه تیز شده که یک قضیه ی کوچیک هم یه موجی راه میندازه و همه تا یک ماه درباره اش بحث میکنن.فقط خواستم بگم بی خیال.من حالم خوبه و یه فکر بیشتر تو سرم نیست.فکر گل یا پوچ.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد