افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

دانشگاه غازها

 رشد فوق سریع علم در ایران  بر کسی پوشیده نیست منتها من فکر میکنم قبل از این که این رشد تبدیل به سرطان شود باید فکری کرد. 

 عرضم به حضورتون که ما یک اشتباهی کردیم یک پروژه ی در دانشگاه برداشتیم و خیلی خوشحال بودیم که یک پروژه ی عملی است و نه صرفا کاغذی، چشمتان روز بد نبیند اینقدر  مثل کدو قل قلِ   زن این طرف و ان طرف پرت شدیم و احساس لهیدگی بهمون دست داد  و متوجه شدیم در نهایت هم کسی برایش تره هم خورد نمیکند،وقت هم داشت تموم میشد ،گفتم نخواستم اقا غلط کردم.رفتم پیش استادمحترم١ گفتم نیستم و رفتم سراغ استاد دیگه ای (استاد٢)که کلا تو کار پروژه های کاغذی بود و پیشنهاد کار عملی ولی در سطح شهر رو بهش دادم ایشون اولش گفتن باشه ولی بعد که من یه خورده از کارا رو پیش بردم یه سری بهانه های عجیب غریب اوردن و در نهایتاعتراف فرمودن  وای نه حالا استاد فلانی فکر میکنن که من دانشجوشون رو دزدیدم!!!(انگار که من غاز باشم و اساتید تعدادی غازچران که در کمین غازهای گله ی دیگر نشسته اند و همین که دیدند غازی از گله ی دیگر کمی از گله دور ماند و غازچران بغلی حواسش نبود بزننش زیربغل و دِ  برو که رفتی.)وای اینطوری بد میشه و از من ناراحت میشن .شما از این دانشگاه میری ولی ما همکاریم و چشم تو چشمیم و...بماند که استاد محترم شماره ی١ اصلا تو این فازا نبودن و گفتن این مال ادمای حسوده خدا نکنه من اینطوری باشم شما با هرکی که کار کنی من مشکلی ندارم نه از استاد ناراحت میشم نه از شما (خدا این طور اساتید رو زیاد بفرمایند.خیلی محترم بود هر چند رتبه ی علمیش بالا نبود چون خودشو مقید نکرده بود که حتما هزار تا مقاله ی صدمن یه غاز بنویسه.به جاش اینقدر در عمل کار کرده بود که همه جا میشناختنش).حتی پیشنهاد داد که دوباره بهم فرصت بده کارمو تموم کنم ولی نمیتونستم از شهر برم بیرون و nتومن جریمه بدم و اخرش هیچ بر هیچ.این شد که رفتیم پیش استاد شماره ٣ و کلا قید کار عملی رو زدیم گفتیم بذار رو کاغذ خط خطی کنم.خط خطی هایمان تمام شد و گفتم من دیگه غلط بکنم دنبال این کارا برم.حالا استاد گیر داده بود که موضوع جدیدی هست و بیا مقاله ش کن.بماند که در کل پروژه اگر استاد همت کرده باشد یه نگاهی بیاندازد که این درمورد چی هست دقیقا.من که نه برام مهم بود نه حوصله شو داشتم و نه به دردم میخورد نه به نظر خودم اونقدر ارزش مقاله کردن داشت(چون مستقیم از توش پول در نمیاد و بیشتر به درد برنامه ریزی سطح کلان میخوره )صراحتا بهش گفتم من مثل سوسک دنبال کار میگردم و هی با دمپایىِ   "سابقه کار" نداشته میزنن تو سرم این کاغذ پاره ی مقاله به چه دردم میخوره؟حالا هم تو باقالی فروشی سرم شلوغه بعدا شاید اگه وقت شد یه فکری به حالش میکنم.اینقدر پیله کرد که وقتی پیشنهاد داد یه شخص سومی روش کارکنه مقاله ش کنه گفتم باشه فقط یک کلمه درموردش از من نپرسید که من وقت ندارم هر گلی زدین به سر خودتون زدین.بعد از مدتها حالا که فایل نهایی ش اماده شده  و فرستادن برای من که یه سری کاراشو انجام بدم و بفرستن که سرعت رشد علمی کشور یک ذره هم کم نشه،دیدم اسم محترم استاد به عنوان نویسنده ی اول ثبت شده،از اون مفلوکی که مسئول اماده کردن مقاله بود پرسیدم استاد چه کار عظیمی انجام داده که نویسنده ی اوله؟من همه ی کارای محاسباتی و اینا رو انجام دادم فقط یه ادم باحوصله میخواست که کل پروژه رو بخونه و خلاصه کنه.گفت استاد فقط همون فایل نهایی پروژه رو داد به من و خداحافظ.و غیرمستقیم گفت که همه جا وضع و اوضاع همینه .حالا ما هی دلمون رو خوش کنیم که چه رشد شگفت انگیزی ما داریم.

پی نوشت١:خیلی طولانی شد مگه نه؟تعجب نکنید منتظر دکترم.با براوردی که کردم میتونم سه چهار تا پست دیگه هم بنویسم.

پی نوشت ٢:ایده ی سرقت غاز و از فیلم Game of Thrones گرفتم جایی سموئل تارلی به جان میگه تا به گیلی کمک کنن که همراشون بیاد چون نگرانه بچه شه.میگه کرستر(شوهر گیلی)   با کسی که زنشو بدزده چی کار میکنه؟ میگه من که نمیدزدمش اون آدمه غاز که نیست.

نظرات 1 + ارسال نظر
ربولی حسن کور چهارشنبه 28 تیر 1396 ساعت 12:50 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
عجب
پس به سرطان تبدیل شده دیگه!

الان من دارم سعی میکنم کنترلش کنم
چون هنوز اصلاحش نکردم
بله این چنین پیشگام مبارزه با سرطانی هستیم ما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد