افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

باقالی

برگشتم و از بین باقالی ها همان شغل سابق  را برداشتم،کارد بزنی خونم درنمی آد با این مواجهه ی دردناک و مستاصل وار  با این  واقعیت  

 که اوضاع همینی هست که هست.دارم کم کم به مرز دیوانگی میرسم و آرمانهایم را دانه دانه میفرستم قاتی باقالی ها.کار خلافی نمیکنم اما حالم خوب نیست واحساس مفید بودن نمیکنم.تو فکرم که کمی پول جمع کنم و برگردم به یه کار هیجان انگیزی که قبلا داشتم.کار که واقعا نبود ، ولی خوب کمی از وقتم را میگذارند و تحربه ای بهم میداد.از نظر مالی سود چندانی که نداد هیچ،فک کنم اگر هزینه هایش را هم حساب کنم،ضرر هم کردم ولی خوب این  بار شاید بهتر شود.یک سری خرجهای بیخودی الان از ذهنم میگذره که میگم ای کاش بیشتر حواسم بهشون بود.به هر حال چیزی بود که گذشته.الان میتونم دلخوش باشم که کمتر ولخرجی میکنم  الکی مثلا خوشحالم!به هر حال نا امید نیستم فک کنم یه خورده  بگذره میتونم جمع و جورش کنم.

یه خورده به سر و وضع وبلاگ رسیدم البته هنوز تا اون چیزی که تو ذهنم هست فاصله داره ولی خوب درستش میکنم.دو موردش برام مهمتر بود که انجام بدم یکیش دسته بندی ها بود یکی دیگه شم  اضافه کردن لینک وبلاگ هایی بود که معمولا سراغشون میرم البته همین دو مورد هم هنوز کامل نیست ولی خوب باز بهتر از هیچی هست.در واقع دسته بندی ها که زمینه هایی هست که تصمیم دارم خومو بهتر کنم شاید بعدا که برنامه ی مثلا بهبودم یه خورده منسجم تر شد دسته بندی های معنی واضحتری پیدا کنه.فعلا که اولویت اصلی در اومدن از بین باقالی ها و پیدا کردن یه شغل مناسب هست.وضع و اوضاع اقتصادی هم چندان مساعد نیست و خوب اصلاحیات  و تمرکز و انرژی مون فعلا رو همیناست.مثلا تو این یه سالی که گذشته کم کم خودمو عادت دادم که خرید الکی  مثلا حال خوب کن نرم.و خریدهامو معمولا رو کاغذ مینویسم نقاط ضعف و قوت شون و هزینه هاشونو مینویسم که بعدا بتونم ازشون استفاده کنم چون رو کاغذ آدم یه سری واقعیتها رو بهتر از وقتی تو فروشگاهه می بینه و کمتر جو گیر میشه البته این بحثش خیلی مفصله و الان جاش نیست که بگم.

در مورد وبلاگا هم باید بگم من این وبلاگا رو از خیلی وقت پیش  میخوندم و به نظرم افق دیدم رو بازتر کردن.در واقع خوندن دست نوشته های ادما و قشرای مختلف جامعه به ادم فرصت میده که برخوردای روزانه رو از یه دید دیگه ببینه و موقع مواجه با پزشک،فروشنده،عکاس ،راننده،خواننده (همینطور ادامه بدم میشه خزنده پرنده چرنده... ) شرایط اونا را بهتر درک کنه و روابط بهتری برقرار کنه. یه نکته ی جالب اینه که وقتی دنبال عنوان مناسب برای وبلاگم می گشتم و عنوان وبلاگایی که معمولا می خوندم رو برای الگوبرداری تو ذهنم مرور  میکردم شدیدا از حال   احوال خودم  خنده م گرفت که آخه من بگم چی. وبلاگ بقیه خاطرات یک عکاس ،پزشک،فروشنده ،معلم بالاخره یه کاره ای هست اون وقت من اگه بخوام به این روش تیتر بزنم باید بگم خاطرات یک بیکار . خوب از این الگو که بگذریم تو الگوی بعدی داریم خاطرات چند تا مامان ،خوب مامان هم که نیستیم، حتی خاطرات یک خانم خانه دار هم درمورد ما صدق نمیکنه چرا که ما خانه داری هم نمیکنیم. خلاصه یه اوضاعی. بازم توکل به خدا.فعلا که داریم رو خودمون کار میکنیم ببینیم چی از آب در میاد.

نظرات 1 + ارسال نظر
ربولی حسن کور چهارشنبه 10 خرداد 1396 ساعت 16:22 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
فکر کردین باقالی کم چیزیه؟!

در اهمیت باقالی همین بس که ما آرمانها و شغل ها رو میفرستیم اونجا ،بعد در شرایط بحرانی میریم سراغشون.حکم پناهگاه داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد