افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته
افق بهبود

افق بهبود

میخواهم بهتر و بهتر شوم.آهسته اما پیوسته

میترسم


چشم هایم را میبندم و برای خودم یک شهر فوق العاده پیشرفته را تصور میکنم:ساختمان های بلند، اتوموبیل های لوکس،کارخانه های پر رونق با محصولات فراوان،مردمی با لباس های شیک،جاده ها و خیابان های صاف و یکدست،انواع تکنولوژی های نوین در اختیار آدم ها و هزاران امکانات رویایی دیگر.یک دفعه صدای بلند رد شدن ماشین حواسم را پرت میکند سرم یک دفعه به طرف پنجره میچرخد.گلدان کوچکمان را میبینم که یک روز و نیم است اب نخورده و انگار پژمرده شده.یک دفعه  شهر رویایی زرد میشود خالی از سکنه و بی رونق انگار که گرد مرگ روی آن پاشیده اند همه چیز سرد و خاکستری ست.شهر از حرکت ایستاده و کارخانه ها آدمها ماشین هادارند جان میدهندصورتها پژمرده شده خنده  از لبها رفته ،سر و صدا و هیاهوها خوابیده .هر روز شکل یه قمار است برای زنده ماندن برای پیدا کردن یک قطره آب .واقعا بدون آب،هزاران برج و بارو و کارخانه و پیشرفتهای علمی و فنی و هزار ستاره ی درخشان دیگر چه راهی از اینده تاریکمان روشن میکنند؟

وقت حمامم هست اما ترس برم داشته.میترسم ،خیلی هم میترسم ،من از بی آبی واقعا میترسم.باید با اب بازی های طولانی خداحافظی کنم، با همه ی اسراف کاری هایم.هر قطره ی الان میتواند دست آویز آخرین روزهای آینده ی نه چندان دورم باشد.باید  حداکثر تلاشم را بکنم.میخواهم زنده بمانم.

تاریخ انتشار در وبلاگ قبلی:چهارشنبه 27 مرداد 1395

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد